اگر بگویند «خوب است زن و شوهرها به هم احترام بگذارند»، برایمان سؤال میشود زن و شوهری که به همدیگر احترام میگذارند، یعنی چه کار میکنند؟ با هم چهجوری برخورد میکنند؟ احترام نمود واضحی دارد که توجه است. یعنی توجه به همدیگر قدم اول برای احترامگذاشتن است. اصطلاح «سراپاگوش» از همین توجه میآید. از اینکه همه وجود کسی متوجه کسی باشد. اما این همه توجه در ارتباط از کجا میآید؟ آیا جز این معنی را دارد که تو برایم مهم هستی، تو برایم محترم هستی و بزرگی؟
بیشتربخوانید
برعکس حالتی که مثال زده شد، کسی که در توجه همسرش قرار نمیگیرد، احساس میکند اصلاً برای همسرش مهم نیست حال و احوالش چطور است؛ مثل مریضی که پرستار ندارد، مثل سالمندی که ناتوان شده و میگوید: «کسی نیست یک لیوان آب دستم بدهد»، مثل بچهای که مدام بهخاطر اشتباههایش فقط سرزنش میشود و حمایت کافی دریافت نمیکند و مثل خیلی نمونههای مشابه دیگر. در همه این مثالها حال فرد گرفته است؛ چون کسی که باید باشد، نیست. کسی برایش حضور ندارد یا حداقل این احساس را دارد.
روزگاری که در آن زندگی میکنیم، روزگار حواسپرتیها و کمتوجهیهاست. دنیای مدرن با ذهن و شناخت و رفتار ما جوری بازی میکند که حواس از یک چیز به چند چیز تقسیم میشود.
چیزهایی که شاید اصلاً مهم هم نباشد: کی میتوانیم وسایل خانه را عوض کنیم؛ کی میتوانیم خودروی جدیدی بخریم؛ کی میتوانیم خانهمان را بزرگتر کنیم؛ چگونه فلانی پیشرفت کرد و پولدار شد و ما چگونه میتوانیم مثل او پیشرفت کنیم؟ حتی نیاز نیست پا را از خانه بیرون بگذاریم و به فروشگاههای مختلف سر بزنیم. همینکه همسرمان حرف میزند و سرمان توی گوشی باشد، یعنی به او توجه کاملی نداریم و هزاران درگیری دیگر میشود مثال زد که مشغول آن هستیم و خب، در این شلوغپلوغی، جا و زمان کمتری برای توجه به همسر پیدا میشود.
البته که قرار نیست تقصیر را به گردن دنیای مدرن بیندازیم و از این غافل شویم انسان قدرت انتخاب دارد. اما صحبت اینجاست که در روزگار فعلی آنقدر زرق و برق زیاد است که سختتر میشود تشخیص داد اولویتها کداماند و چگونه میشود بین همه آنها توجه به همسر را اولویت داد!
حتی نیاز نیست وسیلهای مانع توجه شود. ممکن است آنقدر درگیر فعالیتهای خود یا انسانهای دیگر و ارتباطات دیگر شویم که نتوانیم توجه بهاندازهای را خرج رابطه زوجی کنیم.
برای اینکه بفهمیم به همسرمان توجه داریم یا نه، میتوانیم به چند سؤال پاسخ دهیم تا ببینیم در ارتباط با او حواسجمع هستیم یا حواسپرت. سؤالاتی از این دست کمککنندهاند: وقتی همسرم برایم حرف میزند، چند بار ذهنم میپرد جای دیگر؟ اگر بین صحبتهای همسرم تلفن زنگ بخورد و آن را جواب بدهد، بعد از تمامشدن تماس، یادم هست کجای صحبت بودیم؟ وقتی مهمانی طولانی میشود، میتوانم حدس بزنم همسرم دوست دارد مهمانی ادامه پیدا کند یا دلش میخواهد زودتر برگردیم؟ آیا به این حس و حال بها میدهم؟
کلید رسیدن به توجه، تمرین حواسجمعی است. اصلاً توجه و تمرکز یعنی اینکه بتوانیم حواسمان را جمع چیزی یا کسی کنیم. حتماً دیدهاید تمرینها و بازیهایی که برای افرایش تمرکز و توجه به بازار آمدهاند. مشغولشدن به آنها حتماً کمک میکند حواسپرتیهای درونیمان تا حدی درمان شود؛ اما این همه ماجرا نیست. چون داریم از اهمیت توجه در رابطه زنوشوهری حرف میزنیم و این چیزی فراتر از تمرینهای توجه و تمرکز است. باید برایش در رابطه تمرین و تلاش کرد. مثلاً ببینیم همسرمان چه غذایی دوست دارد و همان را بپزیم یا تهیه کنیم؛ هدیههای بیدلیل و یکهویی بگیریم؛ تماس چشمی بیشتری با او برقرار کنیم؛ وقتی برایمان حرف میزند، گوشی را کنار بگذاریم و به حرفهایش دقت کنیم؛ روزهای بهیادماندنی زندگی مشترک را بهیادماندنی کنیم؛ مواقعی که حسابی مشغول کارهای خودمان هستیم و انتظاری وجود ندارد، برای لحظاتی هم که شده، از کار دست بکشیم، کنارش بنشینیم و میوهای برایش پوست بگیریم.
خلاصه همهاش اینکه لیست حواسپرتیهای خودمان را چه بیرونی و چه درونی یادداشت کنیم و ببینیم چگونه میتوانیم آن لیست را به حداقل برسانیم و با چه حواسجمعیهایی جایگزین کنیم.
منبع: تبیان