از اهالی روستای نبل در شمال سوریه است؛ جوانی ۳۶ ساله، سفیدرو، نورانی، لاغر و کمی خمیده، با ریش و موی حنایی، سر به زیر و محجوب و خجالتی! وقتی شهر استراتژیک حلب با یورش تروریستها در سوریه مواجه میشود و تقریباً در آستانهی تصرف کامل قرار میگیرد، به نیروهای ایرانی که برای نجات حلب رفتهاند میپیوندد.
وی با یکی از مستشاران ایرانی که به عنوان مسئول اطلاعات کار میکند، وارد همکاری میشود؛ مستشار ایرانی با گذشت زمان، اندکی در او هوش و خلاقیت و معنویت زیادی را کشف میکند و به همین دلیل مسئولیتهای مهمی به او سپرده میشود.
امّا نکتهی دیگری بیش از هرچیز در حاج یحیی بروز و ظهور دارد؛ او به مستشار ایرانی گفته بود که دوست دارد یا شهید شود و یا شبیه حاج قاسم شود.
چندی بعد در یکی از ماموریتها خمپارهای کنار ایشان منفجر میشود؛ حاج یحیی شدیداً مجروح شده بود و حتی خیلیها گمان میکردند ایشان بعید است تا آخر عمر بتواند از روی ویلچر بلند شود، امّا الحمدلله اوضاع به نحو دیگری پیش رفت؛ امروز حاج یحیی سالم و سرحال ایستاده و زندگی و مجاهدت میکند؛ با یک تفاوت خیلی مهم و خیلی زیبا. به نحو بسیار عجیبی دست راست او مجروح و دقیقاً شبیه همان دست مجروح معروف حاج قاسم شده است.
منبع: تسنیم