کتاب «رویای نیمه شب» به قلم مظفر سالاری که از سوی انتشارات کتابستان معرفت در سال ۱۳۹۳ روانه بازار شد، داستان دلدادگی جوانی از اهل سنت به دختری شیعه مذهب را روایت میکند. راه وصال این دو جوان با موانع و اتفاقاتی تلخ و شیرین همراه میشود.
شخصیت محوری داستان پسری به نام هاشم است، که پدر بزرگش کفالتش را به عهده دارد. ابونعیم زرگر، تاجر بزرگ جواهرات است. ابوراجح حمامی دوست پدر بزرگ هاشم است، که دختری به نام ریحانه دارد. هاشم عاشق ریحانه میشود و داستان ادامه مییابد. هاشم میداند با شکافی که مذهب بین او و ریحانه به وجود آورده، هرگز امکان رسیدن به ریحانه برایش وجود ندارد. به همین دلیل، او جرئت ابراز عشق را ندارد.
در ادامه داستان، حاکم حله سعی میکند با سرکوب شیعیان و ایجاد نفرت میان سنی مذهبها و شیعیان، جایگاه خود را محکم کند. در آن زمان، اصلیترین اتفاق برای ابوراجح حمامی رخ میدهد؛ اتفاقی که باعث دگرگونی اعتقادی در حله میشود. این کتاب را باید اثری عاشقانه با زمینه مذهبی دانست.
در بخشی از کتاب میخوانیم: «حال خودم را نمیفهمیدم. گیج شده بودم. باور نمیکردم که پس از سالها باز ریحانه را میبینم. انگار عزیزترین کسم از سفری دور و طولانی برگشته بود. میخواستم رفتاری پسندیده و متین داشته باشم، اما نمیتوانستم. نگاهم این طرف و آن طرف میپرید. میترسیدم ریحانه و پدربزرگ متوجه رفتارم شده باشند. مادر ریحانه گوشوارهها را برداشت تا به دخترش نشان دهد. خاطرههای کودکی به ذهنم هجوم آورده بود. روزگاری با ریحانه همبازی بودم و حالا پسندیده نبود که حتی نگاهش کنم [...]».