انگار محمد (ص) نیز برایش چو روز روشن بود، این افرادی که می خواهد برایشان جانشین معرفی کند ، به راحتی آب خوردن پیمان می شکنند و فراموش می کنند امام و خلیفه خویش را و از رسولی که آیه 1 سوره حجرات و در آیات زیاد دیگری به پیروی دستوراتش فرمان داده است و نهی کرده آنها را از پیش افتادنش، به راحتی پیش می افتند.
از اندیمشک که به سوی اهواز می روی، پس از طی مسیری حدود 55 کیلومتر، آن هم پرسان پرسان، اگر موجود زنده ای در آن حوالی باشد، سراغ هفت تپه و آن پادگان متروک و مهجورش را باید بگیری! سرزمینی به وسعت آسمان! تنها و غریب!...
ابوبکر به عمر اجازه می دهد و خودش همراه با عمر با جمعیت زیادی به سوی خانه علی ع حرکت می کنند ، آنها می خواهند هر طور که هست او را برای بیعت به مسجد آورند.
15سال نیاز بود تا مردم غیرتمند و فهیم ایران معنایش را بفهمند. تا انقلابی بسازند که تحلیل گران یوسف ندیده ی غرب، دست هایشان را ببرند و 30 سال انگشت حیرت به دهان بمانند.
از صبح که کلید دستگاه را زده بود، چیزی ته ذهنش جرقّه زده بود. و حالا که نزدیکیهای وقت ناهار رسیده بود جرقّه شده بود شعله و مغز افتاده بود وسط آتش زردی که هی شعلهورتر میشد.
ما در تاریخ پیامبر، شادیهای او روزی را نمی یابیم که پیامبر گفته باشد: به من تبریک بگویید، حتی روز ازدواجش و روز هجرتش از مکه به مدینه و رهایی از چنگال مشرکان، و روز فتح مکه و پیروزی مسلمانان نفرمود به من تبریک بگویید،
محمدرضا به سختی دو دفعه خودش را تا نزدیکی های قله کشاند ولی باز هم سُر می خورد و پائین می رفت. بقیه بچه ها همگی سنگر گرفته بودند و از ترس جُم نمی خوردند تا از تیررس کالیبر50 در امان باشند ولی محمدرضا جسورانه به حالت چهاردست و پا بالا می آمد و تیرهای کالیبر50 به اطرافش می خورد، یخ ها می شکست و در هوا پخش می شد.