اعصابم خیلی خرد شد زیر لب لا اله الا الله و استغفرالله می گفتم نتوانستم با خودم کنار بیایم مسیرم را عوض کردم و با قدم های بلند دنبالشان رفتم

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، وبلاگ منتظران در جدیدترین یادداشت خود در مورد ار به معروف اورد:

گاهی مجبور می شودم به خاطر ترافیک با تاکسی های تجریش به دانشگاه بروم
دیروز یکی از این روز ها بود

تاکسی قبل از میدان زد بغل تا مسافرها پیاده شوند

در حال پیاده شدن چشمم افتاد به دختری که دست در دست پسری قد بلند داشت و در حالی که هیچ چیز روی سرش نبود خرامان قدم می زد
شاید کار درستی نبود ولی ارادی هم نبود
از تعجب ناخود آگاه دوباره نگاه کردم تا از چیزی که دیدم مطمئن شوم
مطمئن شدم!
اعصابم خیلی خرد شد
زیر لب لا اله الا الله و استغفرالله می گفتم
نتوانستم با خودم کنار بیایم
مسیرم را عوض کردم و با قدم های بلند دنبالشان رفتم
یکی دو دقیقه طول کشید تا آن سمت خیابان بهشان رسیدم
اول خواستم با عصبانیت و تشر به پسر بگویم که خودش و دوستش را جمع کند!
اما بعد یاد حدیثی افتادم از امام رضا علیه السلام
با این مضمون که با خوشرویی می توان مردم را بنده خود کرد
لحظه ای ایستادم و از امام عصر – عجل الله فرجه – طلب کمک کردم
رفتم جلو و به پسر سلام کردم
خیلی مهربان سلام کرد
من هم دستم را جلو بردم و دستش را گرفتم و به نشانه ی دست دادن کمی تکان دادم
گفتم :
حجاب این خانوم اصلا خوب نیست
بلافاصله برگشت و به دختر گفت:
حجابتو درست کن
گفتم:
نه در شان ایشونه و نه در شان شما
با لبخند نگاهم کرد و دستم را که هنوز در دستش بود فشرد
گفت:
واقعا از تذکرت متشکرم
گفتم:
خواهش می کنم. وظیفم بود
با دست به شانه اش زدم و گفتم:
یا علی ع
و رفتم
همه چیز از آنچه فکر می کردم ساده تر و عادی تر بود
دیگر فهمیده ام که درست در لحظه ای که تصمیم می گیری امر به معروف کنی سنگین ترین حملات شیطان به قلب و فکرت شروع می شود و تا دقایقی بعد هم حتی ادامه پیدا می کند
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۱
Iran (Islamic Republic of)
lhqdqcmp
۱۹:۵۶ ۱۷ آبان ۱۳۹۱
20
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۹:۴۶ ۱۷ آبان ۱۳۹۱
خوش یه حالت که نزده زیر گوشت.
آخرین اخبار