باشگاه خبرنگاران- از خواندن خلاصه قصه این فیلم تعجب خواهیم کرد اما مطمئن باشید من روایت را در یک نمای کلی برای شما به تمامی تعریف کرده ام و اگر چیزی نصفه و نیمه می ماند ایراد از فیلمنامه است.
داود (صابر ابر) به دختری علاقه مند است که پدرش مخالف ازدواج آن هاست اما این دو نفر از فرار یلدا از خانه، با هم ازدواج میکنند از طرف دیگر مهران (محمدرضا فروتن) با همراهی همسر سابقش مرجان (مهناز افشار) نقشه یک آدم ربائی و سرقت را طراحی می کنند و داود و همسرش را برای همکاری فریب میدهد، مرجان با دختری آشنا شده که حاضر است بدون هیچ چشمداشتی به صورت صوری گروگان رفقای مرجان شود تا آن ها از پدرش اخاذی کنند.
مهران و یلدا پانصد سکه طلا خریداری می کنند و پول آن توسط گروگان ها به حساب صرافی واریز می شود مهران و داود و یلدا به شمال کشور می روند تا از راه آن به خارج کشور فرار کنند اما در یک قهوه خانه بین راهی پلیس به ماشین آن ها مشکوک می شود و یلدا میفهمد که مهران و داود فرار کرده اند و برای همين او هم به آرامی محل را ترک می کند. مهران در میان جنگل سر داود را با سنگ میشکند و او را بیهوش رها میکند، سپس در جاده یلدا سوار اتومبیل او می شود در ادامه این دو زن و شوهری را سوار میکنند که اتومبیلشان در جاده خراب شده و خانم باردار است این زن روستائی در اتومبیل وضع حمل می کند و یلدا که پیگیر کار او شده تصمیم میگیرد همراه این زن از درمانگاه محلی تا بیمارستان شهری برود مهراه هم سروقت محلی میرود که قرار بود بلدچی را آنجا ببیند.
مرجان هم به همان محل می آید و مهران را ملاقات میکند.
از طرفی آقای توفیق، پدر یلدا (رضا کیانیان) دنبال دخترش به همان محل می رسد اسلحه مهران را مییابد و از پشت پنجره شلیک میکند. مهران درجا کشته می شود و مرجان میگریزد توفیق مرجان را در جاده می بیند و بعد از سوار کردنش با تهدید اسلحه او را وا میدارد تا جای دخترش را بگوید مرجان بین جاده به بهانه دستشوئی پیاده می شود و بعد از دیر کردن او و هنگامی که توفیق دنبالش بین درخت ها رفت با ضربات چوب این پیرمرد را بی هوش کرده و فرار می کند اما کامیونی در جاده با مرجان برخورد می کند و دوباره توفیق اورا که بی هوش شده می یابد و سوار می کند و تمام؟!
البته خود فیلم قصه اش را همین طور که خواندید خطی روایت نمی کند بلکه به تقلید از فیلم هايی مثل "بابل" یا "بیست" و "یک گرم" ترتیب و توالی زمانی کاملا به هم خورده به زبان خیلی خودمانی چنین شکلی وجود دارد که مثلا اول، صحنه پنجاهم قصه را میبینم و بعد در جائی که باید صحنه پنجاهم را تماشا کنیم صحنه هفدهم نمایش داده می شود گویا فیلمساز میخواسته با این فرمول ذهن همه را از بی قصه بودن اثرش منحرب کند اما با خلاصه داستانی خطی از فیلم او بدون احتیاج به نقد، همه چیز لو می رود.
به احتمال زیاد دادائیسم را میشناسید . دادائیسم یکی از مکتب های ادبی است که دود نود و هفت سال پیش به وجود آمده و نود و سه سال پیش از بین رفت.
دادائیست ها عده ای بودند که کلمات روزنامه را بریده و در یک گوئی می ریختند تا آن ها را بعد از هم زدن به طور تصادفی کنار یکدیگر بچینند و به اصطلاح شعر درست شود سروده های آنان از هذیان های مجانین هم بی ربط تر بود و این گروه همیشه برای هر کار هنری که مولف بی مضمون آن برای پوشاندن ضعف هایش پشت به اداهای عجیب مخفی می شود ضرب المثل شده اند.
من تا به حال فیلم بلندی در سینمای دنیا ندیده ام که از "هیچ کجا، هیچ کس" به مکتب دادائیسم شبیه تر باشد انگار با صحنه های این فیلم همان کاری انجام شده که شاعران دادائیست با کلمات روزنامه ها می کردند این صحنه ها که تکلیفشان در کلیت اثر مشخص نیست بی شناسنامه هم هستند به هر ماجرائی شروع نشده وارد می شویم و تمام نشده رها می شود. چون شخصیت آدم های قصه و اتفاقاتی که هر کدام از آن ها برای خودش و دیگران به وجود می آورد به هیچ وجه زمینه سازی نشده و به همین دلیل کامل هم نخواهد شد در پیوند با همین قضیه اگر بخواهیم درباره منطق داستان صحبت کنیم باید گفت، فیلم با خودش دعوا دارد مثلا وقتی توفیق به دنبال دخترش یلدا می رود او دو روز است از خانه فرار کرده اما در جای دیگر متوجه می شویم که مدت هاست با داود زندگی میکند و حتی اکنون هشت هفته است که باردار شده از این نمونه ها در کار زیاد است.
لابد باز هم تعجب خواهید کرد که اگر بشنوید مشکلات سناریو حتی از این هم عمیق تر است داستان فیلم اگر بی منطق ها و بی شخصیتی ها و.. آن را هم نادیده بگیریم تازه تبدیل می شود به یک موقعیت دراماتیک یک درام کامل یعنی موقعیتی که منتظریم سرانجام آن را ببینیم نه یک قصه درسته و تمام همین موقعیت هم چندان جالب نبود و به عبارتی ماجرای فیلمنامه شبیه عکس غیر جذابی است که آن را به پازل تبدیل کرده اند تا مخاطبی که از دیدن این تصویر لذت نمی برد لااقل با چیدن پازل آن راضی شود.
علیرغم اغتشاش زمانی قصه این فیلم به لحاظ تکنیک بصری چندان وابسته به تدوین نبوده و پس از این باره صحبت چندانی نباید کرد و درباره کار تصویربرداری باید گفت رنگ و نورهای استانداردی دیدیم اما بدون اضافه شدن خلاقیت های کارگردانی به آن صحبت درباره خود کارگردانی را از این جا شروع می کنم که پلان ها طولانی بود و اما میزانس ها چندان که شایسته باشد به نظر نمی رسید در اساس کارگردانی اینکار بیشتر شکل تلویزیونی داشت تا سینمایی چرا که این تکان های شدید دوربین روی دست در بعضی صحنه ها روی پرده سینما سردرد آور می شود و یا بی رمقی میزانس ها در قابی به آن بزرگی آن هم در پلان های کشدار کاملا لو می روند.
در کنارهمه این ها نکته قابل توجه در کار کارگردان بازی گرفتن فوق العاده اش از هنر پیشه ها بود که در کنار تمام ضعف های کارش همه را متعجب کرد به طور کامل نکته مثبت کار بازی بازیگران بود بخصوص محمدرضا فروتن که در سال های پیش درخشش های کم نظیری داشت اما چندی است که او را مثل سابق نمی دیدیم و به جرات باید گفت که در این نقش به روزهای اوج خود بازگشت./ي2
نويسنده: ميلاد جليل زاده.براي مشاهده آخرين اخبار، عكس ها و فيلم جشنواره
اينجا را كليك كنيد.