قرار است شما بعد از خواندن این سیاهه دیگر یک مخاطب منفعل و معمولی نباشید که وقتی فیلم ها را می‌بیند غیر از چند اظهار نظر سطحی و کلیشه‌ای حرف دیگری برای گفتن ندارد.

به گزارش حوزه سینما باشگاه خبرنگاران؛ ما الان نه به این کاری داریم که اساساً تعریف فلسفی فیلم چیست و نه در پی به دست دادن روشی به درد بخور برای تفسیرهای عجیب و غریب از فیلم‌های عجیب و غریب هستیم بلکه فقط قرار است شما بعد از خواندن این سیاهه دیگر یک مخاطب منفعل و معمولی نباشید که وقتی فیلم ها را می‌بیند غیر از چندتا اظهار نظر سطحی و کلیشه‌ای حرف دیگری برای گفتن ندارد. 

البته من متوجه این موضوع هستم که احتمالا خیلی از خوانندهای مطلبم پیش از این هم ساده و کلیشه‌ای نبوده‌اند و حتی مطمئنم که بسیارانی‌شان از خود من خیلی سینمایی‌ترند. 

ضمناً همیشه به این شکل نبوده که تمام اشاره‌های ظریف و دقیق را در زمینه هنر هفتم از زبان منتقدین و کارشناسان متعارف سینما بشنویم بلکه مخاطبین نکته سنج، گاهی به آسانی و به طرزی کاملا غافلگیر کننده نکاتی را گوشزد کرده‌اند که بسیار کارساز و کارگشا بوده.

برای اینکه یک مخاطب باهوش و باسواد، حتی اگر تخصص او سینما نیست بتواند در این باره اظهار نظرهایی بکند که یکی دو خط فنی و تر و عمیق تر از حالت توده‌ای هستند حتما لازم نیست که از کات و شات و میزانسن یا تاریخ سینما سر در بیاورد.

لازم نیست او حتما تئوری‌های موسیقی فیلم را جویده باشد و هفته‌ای یک کتاب تازه در باب فیلمنامه نویسی ببلعد.

همان قدر که ما و شما از اجتماع،‌ از روانشناسی و از مقولات رنگارنگ معرفتی در حوزه‌های مختلف می‌دانیم کافی است تا هر فیلمی را که دیدیم به عنوان یک پدیده بررسی کنیم نه سرگرمی‌ای که انجامش داده‌ایم و تمام شده، اما در این راه اول فقط لازم است که چنین چیزی را بخواهیم.

بله! اولین مرحله همیشه همین خواستن است و اراده‌ی معمولی نبودن و شهامت غواصی در عمق. پس منبعد لازم است بدانیم فیلمی که دیده‌ایم صرفا کولری نبوده که یکی‌دو ساعت خستگی ذهنمان را باد زده، بلکه فیلم یک اتفاق است که افتاده و باید تحلیل شود.

منظور من از جمله‌ی بالا اشاره به اتفاقات داخل هر فیلم نبود که تشکیل دهنده‌ی داستان آن هستند بلکه من خود فیلم را به واسطه‌ی تأثیراتی که بر محیط اطرافش می‌گذارد یک اتفاق می‌دانم.

قطعاً هر فیلمی، هم روی بقیه‌ی آثاری که در همان کشور و گاهی در سایر نقاط دنیا ساخته می‌شوند تأثیر گذار است و هم روی جامعه‌ای که مخاطب آن بوده.

این قضیه معروف علمی را به احتمال قوی زیاد شنیده‌اید که بعضی اوقات بال زدن یک سنجاقک در گوشه‌ای از دنیا موج کوچکی از هوا را به راه می‌اندازد که همین موج در انتها ممکن است تبدیل به یک سونامی بزرگ شود. حالا آیا به نظر شما یک فیلم سینمایی نمی‌تواند بر محیط اطرافش از یک بال زدن سنجاقکی کوچک تأثیرگذارتر باشد؟

پس اول رابطه‌ی فیلم را با سایر آثار سینمایی تحلیل کنید؛ بلافاصله بعد از شروع فیلم در ضمن اینکه با داستان همراه شده‌اید و سعی می‌کنید (اگر چنین امکانی وجود دارد!) از تماشای کار لذت ببرید، به اصل و نسب فیلم هم فکر کنید.

بعضی فیلمها تأثیرات معقولی از سایر آثار گرفته‌اند که این یک توارث اصیل است اما تعداد دیگری هم هستند که کپی کاری از سرو رویشان می‌بارد. اینجور فیلمها فقط بر اعتبار اثری اضافه می‌کند که کپی از روی آن صورت گرفته یعنی آن اثر اصلی را به عنوان منبعی برای تقلیدهای گسترده مورد توجه قرار می‌دهند که به این شکل توهم تأثیرگذار بودن چنین اثری تا حد اعلاء بالا می‌رود.

علاوه بر اینها فیلمی که می‌بینیم ممکن است از این به بعد روی سایر آثار سینمایی هم تأثیرگذار باشد و در این رابطه حتما نباید آنچه که می‌بینیم طبق تعاریف جامعه‌ی روشنفکری یکی از آثار اصطلاحاً کالت و مؤثر در تاریخ سینما به حساب بیاید. مثال آن سنجاقک سونامی ساز را به یاد بیاورید؛ فیلم هر کارگردانی خیلی ساده می‌تواند روی ذهن بقیه همکارانش تأثیرگذار باشد. پس شما موقع تماشا باید به تأثیرات احتمالی آن اثر روی کل جریان سینمایی یک کشور توجه کنید و حتی باید بدانید که یک کارگردان موقع طرح ایده و قبل از ساخته شدن فیلمش نمی‌توانسته حدس بزند که خروجی کار دقیقا چه شکلی خواهد شد و او حالا با کودکی مواجه است که متولد شده و متعلق به خودش است اما نمی‌توانسته از قبل تمام خصوصیات آن راحدس بزند.

این را گفتم چون همیشه فقط پدرو مادرها نیستند که روی فرزندان تأثیرگذارند بلکه برعکس این قضیه هم –مخصوصا به مرور زمان- صادق است پس یک فیلم و برخوردهایی که با آن می شود غیر از جریان سینمایی دوروبرش روی خود سازنده هم تأثیر می‌گذارد. لطفا اگر برای دقت بیشتر حوصله داشتید به این هم توجه کنید. 

الان در سینمای ما فیلم‌هایی فراوان شده‌اند که کل داستانشان داخل فضای یک خانه می‌گذرد.

به طور قطع سازندگان این آثار جدا جدا و هر کدام در خلوت ذهن خود تنهایی چنین نتیجه‌ای نگرفته‌اند که باید اینطور فیلم ساخت بلکه حتما همه‌ی آنها از یک منبع کپی برداری می‌کنند.

در سبک بصری هم طی چند سال گذشته (دوربین روی دست) مُد غالب فیلم‌ها بود چنین مدی هم قطعا از یک جای به خصوص شروع شده.

این دو مثال ساده نشان می‌دهد که همه چیز فیلم‌ها مال خودشان نیست و ممکن است خیلی از فاکتورهای آنها کپی‌هایی دست دوم برای راحت تر کردن کار بوده باشند.

تقلید از آثار خارجی هم گاهی موج سازی کرده.
 
مشکل اینجاست که ممکن است گاهی آن آسیب‌شناسی‌های اجتماعی که در فیلم‌های خارجی انجام گرفته فقط مربوط به جامعه‌ی خود اثر باشند نه کشور ما و تقلید بی چون و چرا از آن نوع آثار –که معمولا به دلیل خشکیدگی‌ چشمه‌ی استعداد و کمبود سوژه‌های ناب در ذهن عده‌ای انجام می‌گیرد- باعث تبلیغ بعضی ناهنجاری‌ها می‌شود. 

مثلا ازدواج تفریحی بعضی دختران جوان با پیرمردها که مسئله‌ای اساساً آمریکایی است نه ایرانی.

در چنین موردی که اساسا یک خانواده‌ی نرمال شکل نمی‌گیرد، باید خانم‌های تنوع طلب آمریکایی را ملامت کرد اما چنین چیزی مسئله‌ی جامعه‌ی ما نیست و اگر هم ما موردی از این وصلت‌ها را ببینیم در 99 درصد حالات، ضعف موضع آن دختر جوان در خانواده‌ای سنتی و یا فقر آن خانم کم سن علت قضیه بوده نه تنوع طلبی و باید دانست که اگرچه آفت چنین تنوع طلبی‌هایی چندان مربوط به جامعه‌ی ما نیست اما نشان دادن آن می‌تواند باعث به وجود آمدنش در همین اجتماع بشود.

اگر توجه کرده باشید با طرح مثال بالا کم کم از مسئله‌ی تأثیر فیلم‌ها روی هم به مسئله‌ی تأثیر فیلمها روی اجتماع پلی زده شد و حالا می‌شود کمی هم درباره‌ی موضوع دوم صحبت کرد.

توجه باشید که یک کار هنری قرار نیست آموزش بدهد بلکه باید تأثیر بگذارد پس به آن حرفهای قلمبه سلمبه‌ی به اصطلاح آموزنده که لابه‌لای دیالوگ‌های کارکترها کاشته‌اند دلخوش نباشید و تحلیل کنید که فیلم در کلیت خود چه تأثیری می‌گذارد.

حتی ممکن است گاهی تأثیر یک فیلم خلاف آن چیزی باشد که در ظاهر می‌گوید این قضیه گاهی عمدی است (مثل آن جمله‌ی معروف تبلیغاتی که می‌گوید؛ سیگار بد است حتی مالبورو!) و گاهی هم غیر عمدی است که برای سازنده‌ی اثر یک گل به خودی محسوب می‌شود مثلا سالها در سینمای ایران علیه مواد مخدر فیلمهایی ساخته می‌شد که با نشان دادن عده‌ای قاچاقچی بنز سوار در خانه‌های دنگالی و اشرافی، یک مدل غلط و توهمی از پولدار شدن را در ناخودآگاه ذهن مخاطب جا می‌انداخت. 

اینجور چیزها را خیلی اوقات شما می‌توانید زودتر از کارشناسان سینما تذکر دهید یعنی وقتی منتقدین هنوز سرگرم بعضی کلیشه‌های نظری خود هستند یک مخاطب باهوش می‌تواند آن چیزی را بگوید که ممکن بوده هیچ کس دیگر نگوید و در یک فیلم  آن چیزی را نشان بدهد که از رصد همه به دور مانده بود.

در این باره باز هم می‌شد بیشتر صحبت کرد اما مجال آن نیست و من امیدوارم همین چند خطی را که برایتان نوشتم و خودم آن را دعوتنامه‌ای برای منتقد شدن شما می‌دانم، توجه شما را کمی جلب کرده باشد.

پس اگر اینطور بوده لطفا از همین امروز به بعد تمام فیلمها را نقادانه ببینید.


میلاد جلیل زاده/

انتهای پیام /اس
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.