سین: لطفا از خودتان بگید؟
جیم: به نام خدا، من صادق ورمزیار هستم که در روز 4 اسفند ماه 1345 در تهران متولد شدم.
سین: چند خواهر و برادر دارید و چندمین فرزند خانواده هستید؟
جیم: در واقع ما یه خانواده 7 نفرهایم، 5 برادر دارم و من اولین فرزند خانواده هستم.
سین: شیطنتهای دوران کودکی؟
جیم: شما می دانید همه پسر بچهها به نوعی شیطون هستند و شاید شرور، مخصوصا در خانوادهای که 5 پسر وجود داشته باشد، من همه نوع شیطنتی انجام دادهام. اعم از شکستن شیشه، شکستن آینه هم لامپ شکستم و هم گلدان، این قدر شیطنت میکردم که پدر و مادر از دستم آسی بودند.
سین: غذای مورد علاقه؟
جیم: من باقالی پلو با گوشت را خیلی خیلی دوست دارم. از قورمه سبزیهای خانمم هم به هیچ وجه نمیگذرم.
سین: کدوم محله ساکن هستید؟
جیم: "باخنده" من بچه شمروون بودم سیل مار و پایین آورد!
سین: اهل مطالعه هستید؟ چه سبکی میخوانید؟
جیم: معمولا اهل مطالعه هستم، شاید تا 7-8-10 سال پیش کتاب هایی که برای مطالعه انتخاب می کردم متفاوت بود، اما اکنون در زمینه و سبک ورزشی بیشتر کتاب میخوانم و بیشتر مطالعه ام را به مطالعه کتابهایی در خصوص فوتبال اختصاص میدهم.
سین: از چه چیزی در زندگی بدتون میمیاد؟
جیم: هیچ چیزی به اندازه دروغ و دورویی منو اذیت نمیکنه دروغ و درویی به میزان زیادی روی روحیه من تاثیر گذاره و باعث تنفر من از اون شخص میشه.
سین: بهترین اسمی که دوست دارید؟
جیم:سوالتون سخته من که یه پسر یه دختر دارم "مرضیه" که اسم مادر این دوتا باشه را بیشر دوست دارم.
سین: از چه چیزی خوشتون میمیاد؟
جیم: به هر حال من به طور کلی بودن در کنار خانواده را و سلامتی خانوادهام را دوست دارم و دیدن خانواده در صحت و سلامت را بیشتر از همه چیز میپسندم.
سین: از چه سبک موسیقی بیشتر خوشتون میاد؟
جیم: تمامی موسیقیها هر کدام در مقاطعی لذت خاص خود را به همراه دارد و به نوعی لذت بخش است ولی بطور کلی من موسیقی سنتی را بیشتر دوست دارم زیرا به من آرامش بیشتری میدهد شما میدانید هدف موسیقی رسیدن به آرامش است و شنیدن این نوع موسیقی حس آرام و خاصی به من میدهد.
سین: بهترین خاطره ورزشی شما؟جیم: ببینید تمام مراحل در ورزش تمیتونه برای ورزشکار یه خاطره باشه. میتونه خوبیهای فراوانی به دنبال داشته باشه. شما میدانید از ورود ورزشکار به باشگاه گرفته تا درخشش در تیم و در پایان رفتن از تیم و ورود به یه تیم دیگر و حتی نوع بازیها، گل زدنها، موقعیتها، میتونه خیلی لذت بخش باشه من خاطرات ورزشیم خاطرات خوبی بوده که در طول چندین سال عمر ورزشیم باهاش زندگی کردم.
سین: بدترین خاطره ورزشی شما؟جیم: همانطور که موقعیت یک ورزشکار بهترین خاطره او محسوب می شه عدم موفقیت هم میتونه بدترین خاطره یه ورزشکار باشه، از بدترین خاطره ورزشی که میتوان به آن اشاره کرد سال 1372بود که استقلال به فینال و بازی پایانی رفت و این بازی را مبتدیانه واگذار کرد. میتوانستیم استقلال را با این برد در این بازی صاحب 3 ستاره بکنیم که عملا این اتفاق نیفتاد و این بدترین خاطره ورزشی من بود.
سین: بزرگترین تجربه زندگی که تو ذهنتون هست؟
جیم: فکر کنم صداقت بالاترین عملیه که میتونه آدمرو به نحو احسن به جلو پیش ببره. کسی که صداقت نداشته باشه نمیتونه موفق باشه، بالاترین تجربه اینه که صداقت داشته باشیم و تو مسیر درست و راست پیش میرویم و در این مسیر میتوانیم گام برداریم.
سین: بهترین هدیه که گرفتید چه بوده است؟
جیم: ببینید در هدیه به هیچ وجه ارزش مادی مهم نیست این مهمه که چه کسی این هدیه را داره به من میده یا اینکه چقدر شخص هدیه دهنده برات عزیزه، به نظر من ارزش معنوی هدیه خیلی بالاتر از هدیه مادیه بالاترین هدیهای که گرفتم کسب موفقیت ها در ورزش و تیم استقلال و یا اینکه از طرفدرامون هدیه گرفتم، یا هدیهای که از طرف خانواده میگیرم خیلی شیرین و جذابه،من هدیهای از سوی خانوم بچهها میگیرم از نظر معنوی برام شیرین و مهمه.
سین: بهترین هدیهایی که شما به کسی دادین چه هدیهای بوده؟
جیم: بازم میتوانم بگویم بهترین هدیهای که من دادم به نزدیکانم بوده مثلا تولد بچههامون میتونه یه روز به یاد ماندنی باشه یادم میآد دخترم طلبی داشت و 10 روزی بود که عقب افتاده بود و چون منتظر مادرش بود و همسرم که در کربلا حضور داشت نتوانسته بود طلب دخترم را بپردازد و من وقتی به وی هدیه پول دادم این روزو این هدیه برام ماندگار ترین روز هدیه شد.
سین: اگر قرار باشه در زندگی به عقب برگردید چه کارهای رو انجام نمیدین با بهتر انجام میدادین؟
جیم: خدا رو شکر که از همه گذشتهام راضیام ولی شاید تفکرات ما در آن زمان با طرز فکر این زمان متفاوت بود به نظر من اگر به عقب بر میگشتم روی قراردادهای که داشتم بیشتر فکر میکردم قراردادهایی با مبلغ بالا را قبول میکردم شما میدانید من قراردادهای از کشورهای مختلفی چون آمریکا، ایتالیا، دانمارک با مبالغ بالایی داشتم که از نظر مادی خیلی خیلی زندگی من را تغییر میداد ولی من صادق ورمزیار ماندم به خاطر هوادار، پیرامون آبی و باشگاه ماندم اگر به عقب برمیگشتم روی قراردادهام بیشتر تامل می کردم.
سین: تا حالا شده دل کسی رو بسوزونید؟
جیم: ما به طور قطع در ورزش دل خیلیها رو سوزوندیم ولی در زندگی خصوصی سعی کردم که این کار رو به هیچ وجه انجام ندهم ولی در ورزش شما میدایند تیم مقابل، هواداران، خانوادهها دوست دارند تیمشان بازی را با برد پشت سر بگذارد ولی این اتفاق نمیافتد دلشان میسوزد من در ورزش این کار را کردهام، اما در زندگی خصوصی به هیچ وجه.
سین: تا حالا کسی دل شما رو سوزنده؟
جیم: ما خیلی جاها که در ورزش دلمان را سوزوندهاند خیلی جاها ناراحت شدیم، برد داده و در بعضی موارد باختیم. بدترین چیزی که دلمان را سوزاندهاند باخت استقلال در سال 1372 در بازی پایانی و فینال بود که اون باخت باعث شد تا صبح خوابمان نبرد.
سین: به نظر خودتون بهترین خصوصیت اخلاقیتون چیه؟
جیم: من همانطور که از دورویی بدم میاد به طور دقیق عکس آن را انجام میدم رو راست بودن، صداقت در گفتار و کردار و یک رنگ بودن از خصوصیت خوب من است.
سین: به نظر خودتون بدترین خصوصیت اخلاقیتون چیه؟
جیم: من به طور کلی فکر میکنم فردی بسیار زود رنج هستم و توقع بالایی دارم و چون توقعی که از دوستانم دارم برآوده نمیشه از اون ها ناراحت میشم و آستانه صبرم بسیار پایین است.
سین: خاطره انگیزترین سفر ورزشی که رفتید کجا بوده است؟
جیم: به طور حتم سفرهای ورزشی یک فرد ورزشکار میتواند خاطره انگیزترین سفرهای او باشد، اما بهترین خاطره من بر میگردد به سفرهای اروپایی و سفرهایی بوده که در آن کشورها توانسته بودیم به موفقیتهایی دست یابم یکی از سفرهای خاطره انگیزی که به یادم مونده سفر بنگلادش بوده که ما آنجا قهرمان شدیم و 25 تا 30 روز در کنار هم لذت بردیم و این سفر جزء سفرهای خاطره انگیزی بود که برایم رقم خورد ما توانستیم قهرمان باشگاههای آسیا شدیم و کنار هم بودن و خریدرفتهایمان برایم خاطره انگیز بوده است.
سین: از پدر و مادرتون کتک خوردید؟
جیم: فکر نمیکنم به هیچ وجه از پدرم کتک خورده باشم در واقع یادم نمیاد وی مرا تنبیه کرده باشد، اما مادرم را خیلی اذیت میکردم و مرا نیشگون میگرفت پدرم هرگز دعوایی با من نداشته و یکی از دلایلی که عاشق پدرم بودم همین بوده است.
سین: از مدرسه فرار کردین؟
جیم: تا دلتون بخواد "باخنده" خیلی از مدرسه فرار کردم. دبیرستان که بودم بازیهایمان طول میکشید و زمان زیادی رو به بازی اختصاص میدادیم و روزهای سه شنبه بود مجبور بودیم از مدرسه خارج شویم، اما مدیر اجازه نمیداد و مجبور بودیم فرار کنیم با "نامجو مطلق" در یک مدرسه بودیم مجبور بودیم یا اصلا به مدرسه نرویم یا از پشت دیوار فرار کنیم ولی بعدش به شدت مواخذه میشدیم.
سین: معلماتون شما را تنبیه کرده اند؟
جیم: یکی از معلمان مرا مرتب تنبیه میکرد فکرمیکنم معلم تاریخ و جغرافیا بود. ناخود آگاه داشتم باهاش حرف میزدم و او کنار من ایستاده بود و گفت منو اینجوری نگاه نکن و من نیز گفتم: اونو اونجوری نگاه کن و یه کشیده محکم به من زد.
سین: کجا با همسرتون آشنا شدین؟
جیم: همسرم بچه محل ما بود و در محله ما زندگی می کرد و اونجا آشنا شدیم و سال 1376 ما با هم ازدواج کردیم 2 فرزند داریم دخترم فرزند تول است و طناز نام دارد و کلاس دوم دبیرستان است و علیرضا پسرم کوچکتر است و کلاس هفتم است.
سین: از دید شما بهترین کار خیر کدام است؟
جیم: شما میدانید کار خیر، کاری است که خیر و ثواب داشته باشد یعنی اینکه نفعی به طرف برساند به نظر من اگر نیت خوبی داشته باشد هر کمکی میتواند خیر و ثواب باشد اصلا من به مادیات کاری ندارم ولی میتواند اینم کاری معنوی باشد و بسیار خوب باشد همین دست یکی را گرفتن از خیابان رد کردن میتواند ارزشمند باشد در واقع کاری که بدون منت و ریا باشد همیشه خوب است.
سین: تا حالا نا امید شدید به طوری که فکر کنید روزنه امیدی نمانده؟
جیم: نه من تا حال به هیچ وجه نا امید نشدهام و همیشه متوکل بودم و توکلم به خدا بوده است من از جایی به استقلال آمدهام کسی هم فکر نمیکرد که به این جا برسم و با پشتکار و توکلم بوده که موفق شدم همیشه اعتقاد داشتهام که دری باز بوده و آن در رو به خداست.
سین: تا حالا برای کسی پارتی بازی کرده اید؟
جیم: واقعا نمیشود عنوان کرد که در زندگی من پارتی بازی نبوده ولی همیشه تلاش کردم حق را به حق دار بدهم شاید به همان تربیتی که یک نفر حق را به من داد و موفق شدم شاید اگر حقی را به صاحبش بدهیم بتوانیم خانوادهای را نجات دهیم.
سین: لابی یعنی چی؟
جیم: به جایی که همه حضور مییابند و مکانی برای نشستند است لابی می گویند و من به غیر از لابی هتل لابی دیگری نمیشناسم ولی متاسفانه اگر لابی نداشته باشیم نمیتوان به آن هدفی که در ذهن داشت رسید اصولا لابی وجود دارد و ای کاش لابی وجود نداشت، اما لابی همان جایی است که برای استراحت آنجا مینشینیم.
سین: به نظر شما فساد در ورزش وجود دارد؟
جیم: شما ببینید ورزش قسمتی از زندگی هست مطمئن باشید هر کجا انسان وجود دارد عاری از گناه نیست و گناه نیز در آن جا وجود دارد و زمانی آدم و انسان وجود داشته باشد بطور قطع اشتباه وجود دارد و شاید این اشتباهات به خود افراد برگردد.
سین: تا حالا شده با پارتی بازی کارتون رو پیش ببرند؟
جیم: نمیخوام اسم من جزء افرادی باشد که به عنوان پارتی باز شناخته شوم چون حرمت آدم پیش مردم پایین می آید، اما خیلی جاها پیش اومده دوستان از روی لطف کاری رو انجام میدهند حالا فرقی نمیکنه بازیکن استقلالی باشه یا پرسپولیسی مردم اونها رو دوست دارند و ابراز لطف میکنن و کارمو زودتر انجام میدن و میگن ما شما رو دوست داریم اگرچه ممکن است کار انجام شده از روی محبت باشد ولی شده که از طریق "پارتی" بازی کارم انجام شده است.
سین: به چه آدمهایی میگن لمپن؟
جیم: شاید حرف زدن و صحبت کردن در مورد این مساله جالب نباشه، کسانی هستند که اکنون نمیخواهم بگویم، اما آدمهایی هستند که خودشان را به فوتبال وصل کردند و از این راه امرار معاش میکنند و به نوعی حضور در فوتبال برایشان درآمدزا بوده است که در فوتبال به آنها لمپن میگویند از افرادی که توانایی بالا ندارند و در فوتبال حضور یافتند و به نون و نوایی رسیدن این افراد لمپن واقعی هستند.
سین: تا حالا شده بخواین جای ورزشکار دیگهای باشین؟
جیم: اگر بخوام بگویم نه دروغ گفتم من عاشق مارادونا بودم ولی همیشه سعی کردم خودم باشم ولی افرادی هستند که الگوی شما هستند نمیشود گفت من جای الگویم باشم بعضی وقتها دوست دارد خودش را جای الگو قرار دهد ولی به طور کلی دوست دارم همیشه جای خودم باشم.
سین: تا حالا شده یه اتفاقی تو زندگیتون بیفته که معجزه خدا رو ببینید؟
جیم: انسان همیشه در زندگیاش معجزه میبیند ولی ما خیلی کم سراغ این مهم میرویم زمانی گرفتار هستیم به این نکته پی میبریم که میگویم معجزه خداست. سال 73 یک تیم بسیار ضعیفی داشتیم و در فوتبال تیم پرسپولیس یک تیم خیلی خوب قوی و مقتدر بود در آن زمان پرسپولیس علی دایی، کریم باقری و فرشاد پیوس را در ترکیب به همراه داشت ما بازی را 3 بر 1 بردیم و این لطف و معجزه خدا بود.
سین: چقدر به بهشت زهرا "س" یا به مزار از دست رفتههاتون میرید؟
جیم: بهشت زهرا "س" جایی است که به ما آرامش میدهد و میشود انتهای زندگی را در آنجا دید و همه راحت میخوابند و کسی کار نمیکند یکی از برادرهایم در آنجا مدفون شده است و من سر مزار وی می روم مزار پدر خانومم آنجاست و به طور معمول یک هفته در میان رفته و برای دوستان به نوعی دعا میکنیم و امیدوارم که همه راحت باشند.
سین: وقتی به زیارت اهل قبور میروید چه حسی دارین؟
جیم: از روی دلتنگی به زیارت میروم در واقع زیارت اهل قبور آرامش خاصی به من میدهد همین دلتنگی باعث میشود بیشتر به زیارت بروم و زمانهایی هم شده که برای کمک به بهش زهرا "س" میروم.
سین: تو زندگیتون چیزی کم و کسر دارین؟
جیم: فکر میکنم اگر کسی سلامتی را داشته باشد دیگر چیزی لازم ندارد زیرا اگر سلامتی جسم و روح نداشته باشیم نمیتوان کمبودهای زندگی را جبران کرد داشتن بچه سالم و خانواده شاد و سر حال بالاترین نعمت است و مابقی زندگی فکر کنم خود بخود و با تلاش به وجود میآید و با کم و زیاد میگذرد.
سین: چند سال ستاره بودید؟
جیم: فکر کنم 15 سال ستاره بودم و 300 میلیون در طول این مدت گرفتهآم واقعیت این بود که اون موقع خیلی تعصب روی رنگ پیراهن و باشگاه زیاد بود و شاید نفرات دوم و سوم خانواده هم نمیتوانستند قرمز بپوشند چه برسد به ما و گفتم چون پیراهن سبز است دلیلی ندارد ساق قرمز بپوشم تا این حد تعصب روی پیراهن و باشگاه زیاد بود.
سین: اگر ورزشکار نمیشدین چیکاره میشدین؟جیم: به طور قطع اگر ورزشکار نمیشدم دوست داشتم پزشک شوم و خوب هم درسمیخواندم و در مقطع دبیرستان با نمرات خوبی قبول میدم و زمان جنگ عاشق رشته تجربی بودم.
سین: تا حالا دروغ گفتین؟جیم: در واقع دروغ نگفتهام البته شاید دروغهایی که گفته باشم مصلحتی باشد من از دروغ بدم میآید سعی کردم دروغ نگویم، اما برخی اوقات از دروغ مصلحتی استفاده میکنم.
سین: اگر پرسپولیس به شما پیشنهاد مربیگری بدهد میروید؟جیم: در واقع من طرز فکری داشتهام که شاید مورد پسند خیلیها نباشد میگفتند آدم باید یا دنیا را داشته باشه و یا آخرت و نباید هر 2 را فدا کرد اگر پرسپولیس میرفتم و پولی هم میگرفتم چیزی نمیشدم و دیگه اون صادق با تعصب نبودم بدون شک پیشنهاد رو رد میکردم.
سین: یه جمله در مورد امام "ره" ؟جیم: با ورود امام "ره" سن و سال کمی داشتم در واقع در آن زمان کلاس اول راهنمایی بودم هر چی از آن زمان گذشت و بزرگتر شدیم بیشتر به اهداف امام "ره" پی میبردیم و به نظر من امام بود که توانست یک انقلاب بزرگ را به وجود بیاورد.
سین: خواسته شما از مسئولان؟جیم: من از مسئولان خواهش میکنم که به فکر یک سری استعدادها باشند این استعدادها نه تنها در فوتبال بلکه در همه حرفهها بوده است و فقط میخواهم که این افراد را کشف کنند جوانهایی را در راس کار بگذارند که مفید به حال آن حرفه یا رشته باشند و این استعدادها را شکوفا سازند اگر این کار انجام دهند کارها به بهترین نحو ممکن پیش خواهد رفت.
اکبر باقری
انتهای پیام/