به گزارش خبرنگار
حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ «نامیرا» داستانی شخصیت محور درباره واقعه عاشوراست. داستان در رابطه با پیوستن عبدالله بن عمیر به سپاه امام حسین(ع) است و در آن دختر و پسر جوانی از اهالی کوفه به دلیل رفتارهای متناقض بزرگان کوفه، بین حمایت از امام حسین و یزید تردید دارند و بدون منفعت طلبی برای کشف حقیقت تلاش می کنند. داستان به شکل رمان های های کلاسیک با بیانی امروزی و روان بیان می شود.
نویسنده کتاب صادق کرمیار است که برای نوشتن این رمان پژوهش بسیاری داشته و آثار تحلیلی و کتابهای مقاتل درباره امام حسین (ع) را مطالعه کرده است. کتاب از انتشارات نیستان با چاپ رقعی به نوبت سیزدهم چاپ رسیده است و به قیمت 17000 تومان به فروش می رسد.
جایزه جلال و جایزه کتاب سال نیز از جمله جوایزی است که «نامیرا» از آن خود کرده است.
معنی لغوی «نامیرا» به معنی فنا ناپذیر و باقی و پایدار است و به جمله «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» و این موضوع که عاشورا فراموش شدنی نیست؛ اشاره دارد.
قسمت هایی از کتاب نامیرا: عبدالله در حالی که به مرد مینگریست و میاندیشید، کمکم به خواب فرو رفت و دوباره رویایی را دید که پیشتر دیده بود. همان غبار و دود و آتش و برق تیز شمشیرها و نیزههایی که بالا و پایین میرفتند و خونآلود میشدند، رودی خروشان، تیرهایی که از هر طرف به آسمان میرفتند، سم اسبانی که در میدان جنگ در هم میآمیختند، خیمههایی که در آتش میسوختند، رودی خروشان که آب در آن سرخ و خونرنگ میشد.
یکباره عبدالله وحشتزده چشم باز کرد و اموهب را کنار خود دید که سعی میکرد او را بیدار کند. عبدالله جای مرد را خالی دید و به هراس افتاد. اموهب به کنار برکه اشاره کرد. مرد کنار برکه زانو زده بود و سر و صورت خود را میشست. مرد آرام از کنار برکه بلند شد. به سراغ اسبش رفت و به سر و گوش او دست کشید. بعد با مهر به عبدالله نگریست و گفت: «اهل کوفهاید، یا شما هم مسافرید؟»
«ما اهل کوفهایم، اما تو که از راه دوری آمدهای، از کوفه چه میخواهی؟»
«من همان میخواهم که همهی اهل کوفه میخواهند.»
«پس تو هم خبر حملهی مسلم و یارانش را به قصر ابنزیاد شنیدهای!»
مرد جا خورد. به تندی از جا پرید: «مسلم دست به تیغ برده؟! چرا منتظر ورود امام نشد؟!» و مستأصل به اسب نگریست.
.
.
.
انتهای پیام/