اینکه چرا امام حسن (ع) با معاویه صلح کرد، شاید سوالی باشد که در ذهن بسیاری از ما پدید آید؛ همچنانکه بسیار درباره قیام امام حسین (ع) و دلایل آن سوال می شود. شاید از همین روست که صلح امام حسن (ع) به عنوان یکی از مهمترین و چالشیترین بحثهای تاریخ تشیع شناخته میشود.
به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ نیمه رمضان سالروز تولد اولین نوه حضرت رسول، از پدر و مادری مطهر است. امام حسن مجتبی (ع) در ۱۵ رمضان سال سوم هجری، پا به عرصه حیات گذاشتند. در باب فضایل و سجایای اخلاقی ایشان از کودکی تا بزرگسالی بسیار سخن گفته اند، اما بیش از همه شاید بحث صلح ایشان با معاویه در اذهان عموم ماندگار شده باشد.
صلح امام حسن (ع) به عنوان یکی از مهمترین و چالشیترین بحثهای تاریخ تشیع شناخته میشود. اینکه چرا امام حسن صلح کرد شاید سوالی باشد که در ذهن برخی پدید آمده باشد. همچنانکه این سوال بسیار درباره قیام امام حسین (ع) و دلایل آن مطرح میشود.
این سوالات تا جایی پیش میرود که عدهای تفاوتی را قائل میشوند بین روحیات حضرت امام حسن (ع) و امام حسین (ع). اینکه امام حسن (ع) اساسا فردی صلح طلب بوده و امام حسین (ع) میل به قیام داشته اند. اما باید دید که اگر امام حسن (ع) صلح کرد، چرا و اگر امام حسین (ع) قیام کرد٬ به چه دلیلی بوده است؟ (استاد شهید مطهری، سیری در سیره ائمه اطهار، ۱۳۷۳)
در همین ارتباط و برای روشن شدن هرچه بیشتر دلایل صلح امام حسن (ع) با معاویه با محمدحسین رجبی دوانی کارشناس تاریخ اسلام به گفتگو نشسته ایم که در ادامه آن را می خوانید؛
یکی از سجایای اخلاقی انسان کریم بودن است. امام مجتبی (ع) هم به بخشندگی و کرامت معروف بودند. کمی درباره این ویژگی حضرت صحبت کنید.
آن وجود مقدس به سبب موقعیتی که توسط امیرالمومنین علیه السلام برایشان پدید آمد، دارای اموال و امکاناتی بودند. در توضیح باید عرض کرد که امیر مومنان (ع) پس از غصب خلافت توسط دشمنان و دور شدن ایشان از رهبری جامعه، مشغول اموری در عرصه کشاورزی شدند. ایشان زمینهای بایری را آباد کردند که بسیاری از آنها در زمان خلافتشان به نخلستانهای بزرگی تبدیل شد. امیرالمومنین (ع) در آن زمان این زمینها را وقف اولاد پدری خود کردند و امام مجتبی را مسئول رسیدگی به این موقوفات نمودند؛ و لذا امام مجتبی (ع) چنین اموالی را که حاصل دسترنج امیرالمومنین بود، همواره در اختیار داشت. در دوران صلح امام حسن (ع) و کنار رفتن ایشان از حکومت (که چیزی در حدود ۱۰ سال طول کشید) ما بسیاری از این فضیلتها و کرامات را میبینیم. آن وجود مقدس در خانه اش همواره روی مردم باز بود و مردم به راحتی سر سفره امام مجتبی علیه السلام مینشستند. نقل داریم که امام مجتبی چند مرتبه اموال خود را تقسیم کردند؛ یک بار نیمی را به عنوان اینکه اموال مربوط به خداست، صدقه کردند. سه بار هم اموال خود را چنان تقسیم کردند که نیمی را برای خود و نیمی را به فقرا و نیازمندان بخشیدند. این روشهای اخلاقی باعث شد امام مجتبی بسیار مورد توجه و احترام مردم زمانه اش قرار گیرد. اگرچه بسیاری از مردم به سبب بی وفایی، سست عنصری و گول خوردن با تبلیغات گسترده معاویه ایشان را در باب خلافت و حکومت رها کردند؛ اما در زمان صلح بسیاری از آنها پشیمان شدند و و ارتباط گستردهای با امام گرفتند.
بحث کرم امام حسن علیه السلام در یک جایگاه بسیار رفیعی قرار دارد. در یکی از روایات آمده است که کنیز آن امام بزرگوار از باغچه گلی چید و برای ایشان هدیه برد. امام حسن علیه السلام فرمود: من تو را در راه خدا آزاد کردم. چنین کرمی چگونه اتفاق میافتد؟
خاندان پیامبر (ص) طوری تربیت شده بودند که اگر کسی کوچکترین خدمتی به ایشان میکرد، به بهترین شکل آن را جبران میکردند. داستان شما تا حد زیادی به داستانی از امام حسین (ع) هم شباهت دارد. آن وجود مقدس روزی وارد خانه شد و کنیزش دسته گلی را به ایشان هدیه داد. ایشان در قبال چنین کاری فرمودند: من تو را در راه خدا آزاد کردم. نزدیکان امام فرمودند: این چه کاری است؟! شما برای این کنیز بسیار خرج کردید و حالا به این شکل او را آزاد کرده اید! امام حسین (ع) فرمود: هر کسی خدمتی به ما اهل بیت میکند، بهترین و بالاترین چیز ممکن را به آنها میدهیم و بهترین چیز برای این کنیز آزادی اش بود.
جایگاه حضرت مجتبی (ع) در نزد حضرت رسول چگونه بود؟
امام حسن مجتبی (ع) اولین نوزاد تنها زوج معصوم تاریخ بشریت و عالم خلقت بودند. گذشته از اینکه بهترین پدر و مادر دنیا را داشتند، نواده رسول خدا هم بودند. رسول خدا پس از آنکه از تولد امام مجتبی (ع) مطلع شدند، به خانه امیرالمومنین رفتند؛ اذان و اقامه در گوش آن امام بزرگوار گفتند و وقتی درباره نامش سوال کردند، علی علیه السلام گفت: من به احترام شما نامی بر او ننهادم. حضرت رسول هم فرمودند: من هم به احترام خداوند نامی بر او نمیگذارم. آن زمان بود که جبرئیل نازل شد از جانب خداوند و نام حسن را برای آن نوزاد برگزید. جبرئیل گفت: از آنجا که علی علیه السلام برای رسول اکرم همچون هارون برای موسی است، خداوند نام پسر هارون را در بر این نوزاد نهاد؛ شَبَر به زبان عربی به معنای حسن است. پس نام حسن از آسمان آمد و جالب است با اینکه حسن و حسین اسامی عربی هستند؛ ولی پیش از وجود مقدس این امامان بزرگوار، چندان بین اعراب معروف و مرسوم نبوده اند.
کمی از عشق و علاقه حضرت رسول به حسنین (ع) بگویید.
پیامبر اکرم به امام حسن و حسین (ع) به شدت عشق میورزید و به هیچ وجه تحمل دیدن ناراحتی آنها را نداشت. در منابع معتبر اهل تسنن آمده است که ایشان آن دو بزرگوار را بر دوش خود سوار میکردند؛ کسانی که این صحنه را میدیدند میگفتند به راستی که چه مرکب راهواری دارید و پیامبر میفرمودند و به راستی که اینها چه نیکو سوارانی هستند. از ابوهریره یکی از راویان اهل تسنن، نقل شده است روزی پیامبر بر دوش خود حسن و حسین را سوار کرده بود و مرتب آنها را میبوسید و میفرمود: من این دو را بسیار دوست دارم، هر که آنها را دوست بدارد ایشان را نیز دوست خواهم داشت. خداوند هم دوستداران حسن و حسین را دوست دارد و آنها را راهی بهشت میکند. اما اگر کسی با این دو دشمنی کند، دشمن من و خداوند است و رهسپار جهنم خواهد شد؛ البته این تنها به این معنا نیست که اگر حسین علیه السلام و اهل بیت او را دوست بداریم، همه چیز درست است. اصل بر تولی و تبری است. نمیتوان گفت ما امام را میخواهیم، اما نسبت به قاتلان و دشمنان ایشان و خاندانشان بی تفاوتیم، بلکه باید از آنها تبری بجوییم.
به غیر از کرامت و کریم بودن امام مجتبی (ع)، ایشان چه ویژگی شاخص دیگری داشتند؟
به قدری شخصیت معنوی امام حسن (ع) برجسته بود که نه تنها علاقهمندان اهل بیت بلکه دشمنان ایشان به آن اعتراف کردند. آن حضرت در میان دوست و دشمن به پارسایی، کرامت، صبوری و نیک اخلاقی شهرت داشت؛ تا جایی که مروان حکم -که لعنت خدا بر او باد- بعد از شهادت امام حسن (ع) از صبر و حلم ایشان اظهار شگفتی کرد و گفت: اگر مصائبی که بر حسن وارد شد بر کوهی پیش میآمد، آن کوه متلاشی میشد و از بین میرفت. یا مثلاً مردمداری و حرمت گذاری امام حسن (ع) در میان دوستان و دشمنان شهره بود. نقل است مردی از شام با هدف توهین به امام حسن و اهل بیت (ع) آمد. هر آنچه خواست گفت و نهایتاً امام حسن در پاسخش بیان کرد معلوم است از راه دوری آمدی و خسته ای، می خواهی مهمان من باشی؟ اینگونه رفتار چنان بر آن مرد تأثیر گذاشت که او به زبان آمد و گفت: همانا که خداوند میداند رسالت خود را کجا قرار دهد.
در باب حج رفتن امام حسن هم آمده است که ایشان بارها مسیر مدینه تا مکه را که حدود ۵۰۰ کیلومتر بود، پیاده و با پای برهنه رفتند. تا جایی که کاروانیان هم به احترام ایشان از اسبها پیاده میشدند و پیاده به مکه میرفتند. حتی سعد بن ابی وقاص هم که بسیار به اهل بیت (ع) بیمعرفت بود، پیاده می شد.
کمی از ویژگیهای دوران امام مجتبی (ع) و شخصیت رهبری ایشان بگویید.
دوران امامت امام حسن علیه السلام ویژگیهای خاصی داشت. به طور کلی زندگی ایشان به چند مقطع تقسیم میشود؛ اول، از ولادت حضرت تا رحلت رسول اکرم. دوم، دوران امامت پدر بزرگوارشان در دوره ۲۵ سال سکوت امیرالمومنین و پنج سال خلافت ایشان. دوره سوم زندگی امام حسن، دوران امامت ایشان است؛ از زمان شهادت پدر تا شهادت خودشان. آن دوران هم به دو دسته قابل تقسیم است: دوره حکومت داری ایشان و دوره ۱۰ سال کناره گیری از حکومت و صلح اجباری.
یک نکته را باید توجه کرد که در میان مسلمانان امام حسن علیه السلام به گونهای تعریف شده که گویی اهل صلح و سازش بوده است. گویی اهل نفوذ و مرد روزهای سخت و ایستادگی نبودند. باید گفت که چنین چیزی اشتباه است. حتی اهل تسنن هم در تمجید خصائص اخلاقی ایشان بسیار گفتهاند و همچنین در تمجید رشادت هایشان. در میان بسیاری از راویان اهل تسنن و تشیع آمده که پیغمبر از امام حسن علیه السلام تجلیل کرده و فرمودند: «به واسطه حسن در امت من صلح ایجاد میشود». در واقع کناره گیری حضرت حسن از خلافت باعث میشود دودستگی در میان مسلمانان ایجاد نشود و امت مسلمان یکپارچه شوند. در این ارتباط سخنها هست که در ادامه خواهم داد.
برای نمونه در باب اینکه حضرت حسن اصولا مردی اهل صلح و سازش نبود و در میدانهای نبرد جانانه میجنگید، مثالی میآورم:
در زمان خلافت امیرالمومنین در جنگ جمل، امام حسن علیه السلام نماینده بسیج مردم کوفه جهت مقابله با این فتنه براندازانه هستند. زمانی که جنگ میشود، حضرت امیرالمومنین تا جایی که میتوانستند مانع از بروز جنگ میشدند؛ اما وقتی پیمان شکنان جز جنگ و خونریزی و کنارزدن امیرالمومنین چیز دیگری را نمیدیدند و رضایت نمیدادند، حضرت پا به میدان نبرد گذاشتند. به راستی که در قصه جنگ جمل فاتح اصلی نبرد امام مجتبی(ع) است. زمانی که امیرالمومنین بی باکانه به دل دشمن و صفوف دشمن را بر هم میزدند، مالک اشتر به جان حضرت بیمناک شد، اما از آنجا که خود نتوانست مانع حضور حضرت امیرالمومنین درمیدان نبرد شود، از امام حسن (ع) خواست که وارد مذاکره با ایشان شود. امام حسن بسیار تلاش کرد و در نهایت تنها با قسم دادن پدر به روح مادر توانست مانع حضور حضرت علی علیه السلام در میدان جنگ شود. آن حضرت ابتدا نمیپذیرفت، اما سپس فرمود: به خدا سوگند که اگر از مادرت یاد نمیکردی، هرگز از حرکت نمیایستادم و حتی یک نفر از دشمن را زنده باقی نمیگذاشتم؛ اما بدان تا این شتر برپاست و عایشه این مردم را رهبری میکند، دشمن استوار است. پس حضرت علی فرزندش محمد حنفیه را به میدان فرستاد و از او خواست که پای شتر را قطع کند تا جنگ خاتمه یابد. ابن حنفیه بسیار برای این کار تلاش کرد، اما موفق نشد. زخمی و ناکام برگشت. سپس، امام حسن از جانب پدر پرچم به دست گرفت و به صفوف دشمن زد، به شتر رسید و با ضربتی شتر را پی کرد و پیمان شکنان یک به یک در رفتند. امام حسن علیه السلام زمانی که برگشت پیروزمندانه به خیمه گاه آمد. حضرت علی رو به محمد حنفیه کرد و گفت: تو تلاشت را کردی و شجاعانه به میدان رفتی، اما اگر تو شجاعت را از پدر به ارث بردی، بدان که حسن این شجاعت را نه تنها از پدر که از مادر هم به ارث دارد.
به نظر میرسد که امام حسن با شناختی که از معاویه داشتند، مهیای جنگ با او بودند، اما نهایتاً کار به مذاکرات و صلح رسید. چرا؟
دوره امام حسن مجتبی علیه السلام از سختترین و تلخترین مقاطع تاریخ اسلام، بلکه تاریخ بشریت است. موقعیتی که بعد از شهادت امام علی با کوتاهیها و خیانتهای مردم کوفه پدید آمد و نهایتاً امام علی علیه السلام در اوج مظلومیت و غربت به شهادت رسیدند. پس از ایشان امام مجتبی عهدهدار مسئولیت خلافت بر مسلمانان شد. ایشان با مردانی مواجه شد که از حق گریزان بودند؛ چرا که حکومت حق میخواهد جامعه آن زمان را که بسیار از اهداف اصلی اسلام و راه پیامبر منحرف شده بود، به راه درست برگرداند. امیرالمومنین بسیار بر این امر تلاش کرد، اما نهایتا موفق نشد و به شهادت رسید. حال حسن علیه السلام در این جایگاه قرار گرفته؛ جایگاهی بس بدتر از دوران امام علی. اگر امیرالمومنین زمانی میخواست اعلام جنگ کنند و به جنگ معاویه برود، حدود ۹۵ هزار نفر برای جنگ آماده بودند، اما امام مجتبی زمانی به خلافت رسید که هنوز بر امور مسلط نشده بود. معاویه بعد از شنیدن شهادت حضرت علی و خلافت امام حسن (ع) به شدت برآشفت؛ چرا که نیک میدانست امام حسن علیه السلام با معنویت و خصایصی که دارد بسیار راحت مردم را علیه او خواهد شوراند. او نیک میدانست که امام حسن قطعاً موفق میشد حاکمیت معاویه در شام را نابود کند. از همین رو بود که معاویه از شام به کوفه لشکر کشید. حالا امام حسن علیه السلام و هر حکومتی هم جای ایشان بود، در برابر چنین لشکرکشی عکس العمل نشان میداد.
امام حسن (ع) از مردم کوفه خواست برای مقابله با این توطئهگران آماده شوند. کوفه شهری نظامی بود و نظامیان از حکومت حقوق میگرفتند تا در برابر دشمن به جنگ بایستند، اما این اشقیا، این بی وفایان و افراد نابخرد حاضر به بیعت با امام مجتبی نشدند.
تصور مردم کوفه از جنگهای خاندان پیامبر، امیرالمومنین و امام حسن علیه السلام جنگ با مسلمانان بود؛ جنگی که غنیمتی در کار نداشت؛ زنان و کودکان را به اسیری نمیگرفتند و تنها برای آنها هزینه و کشت و کشتار داشت. اما در صورتی که کوفیان با معاویه بیعت میکردند، او آنها را به جنگ با کفار میبرد. جنگ با رومیان و کفار جنگی بود که غنیمت داشت؛ اسیر گرفتن داشت؛ فتح سرزمینهای تازه داشت؛ همه اینها انگیزهای شد تا مردم کوفه در آن زمان بیعت با معاویه را ترجیح دهند.
با این وجود برخی شیعیان به امام مجتبی (ع) پیوستند و لشکری شکل گرفت. اما لشکری که شامل پنج، شش جریان و گروه مختلف بود؛ حتی جمعی از خوارج هم در میان لشکر امام مجتبی (ع) بودند. خیلیها بودند که امام حسن را نه به عنوان امام دوم بلکه به عنوان خلیفه پنجم هم نمیشناختند و تنها از آنجا که روسای قبایلشان دستور داده بودند، به جنگ با معاویه برخاستند. در واقع آنها باور و ایمانی به امام نداشتند. این بود که وقتی مقابل معاویه قرار گرفتند و وعدههای او را شنیدند، خیانت کردند. برخی از فرماندهان رده بالای امام مجتبی نامهها به دشمن نوشتند و ابراز کردند که نه تنها کنار معاویه هستند بلکه تنها کافی است او تعیین کند، امام مجتبی را زنده میخواهد یا مرده.
پس وقتی امام حسن علیه السلام این خیانتها را دیدند، یقین داشتند که به موفقیت نمیرسند. معاویه کسی بود که در دوران پدر بزرگوارشان در جنگ صفین توطئهای کرد و قرآن به نیزه زد و دو دستگی و چنددستگی در لشکر امیرالمومنین به وجود آورد. حال لشکر امام حسن علیه السلام پیش از چنین توطئهای از سوی معاویه، به چنین چند دستگیهایی رسیده است؛ لذا امام مجتبی تصمیم گرفت این لشکر ناهمگون را تصفیه کند. سخنانی ایراد فرمود و بر مبنای این سخنان آنهایی را که انگیزه مادی داشتند و یا با بی انگیزگی و بی تفاوتی به میدان نبرد آمده بودند، کنار زد.
اما متاسفانه لشکریان امام حسن (ع) اجازه اتمام سخنان او را ندادند؛ شورش کردند، به خیمه گاه او زدند، خیمه اش را غارت کردند و وسایلش را به سرقت بردند. نهایتاً زمانی که حضرت بر اسب سوار شد تا به مدائن پایتخت ایران بیاید، یکی از همین افراد خنجری بر پای مبارک ایشان زد که به استخوان شان رسید و ایشان را بسیار مجروح کرد. جاسوسان به معاویه خبر رساندند که حسن از سوی لشکریانش مجروح شده؛ این جا بود که معاویه برای امام پیام فرستاد که تو با چنین لشکری میخواهی با من نبرد کنی؟! معاویه حتی شماری از نامههای خائنان را هم برای امام فرستاد. اینجا بود که امام علیه السلام با خیانت لشکریانش بیش از پیش آشنا باشد و معاویه که چنین دید، پیشنهاد کرد امام خلافت را کنار بگذارد و در این میان هر شرطی که بخواهد بگذارد.
وقتی امام حسن حرفهای معاویه را شنید، رو به مردم کرد و به ایشان گفت که مردم معاویه دارد ما را به چیزی دعوت میکند که نه خیری برای دنیا دارد و نه آخرت. به راستی که اگر پیشنهاد او را بپذیرید، نانی را که خداوند برای شما مقدر کرده از شما دریغ خواهد کرد. اگر رضای خدا و مرگ با عزت را میطلبید، پیشنهاد او را نپذیرید؛ چرا که جز شمشیر بین ما و معاویه نباید باشد. اما این زمان بود که فریاد «دنیا دنیا» از میان لشکریان امام مجتبی (ع) برخاست. گستاخی به جایی رسید که آنها گفتند رضای خدا و مرگ باعزت چیست؟ ما باقی ماندن در دنیا را میخواهیم. حتی یک نفر در آن میان به حمایت و دفاع از امام حرفی نزد. امام حسن به نیکی میدانست که معاویه باطل است و باید با او مقابله کند. اما با چنین وضعی، قبل از معاویه در صورت بروز چنین جنگی لشکریان او را نابود میکنند و اوضاع به طور کامل به دست معاویه میافتد. معاویهای که هدفی جز نابودی اصل اسلام نداشت. اینجاست که به درستی تعبیر زیبای رهبر انقلاب محقق میشود و شکوهمندترین نرمش قهرمانانه تاریخ صورت میگیرد.
در واقع امام هزینه بالای واگذاری خلافت را پذیرفت تا معاویه به اهداف شومش نرسد. معاویه با شنیدن پذیرش پیمان صلح جا خورد، او اصلاً انتظار چنین چیزی را نداشت و تصور میکرد امام حسن علیه السلام صلح نکند و به جنگ برخیزد؛ امام حسین هم در کنارشان قرار گیرد و هر دو در جنگ کشته شوند و کلاً بنیان اسلام و اهل بیت و خاندان اسلام از هم بپاشد. در واقع با صلح امام حسن توطئه معاویه خنثی شد و اهدافش محقق نشد. خط اصیل اسلام که در اهل بیت تجلی داشت، از بین نرفت و حفظ شد. برای همین است که میگویم امام حسن اهل سازش نبود، ایشان دنبال صلح نیست؛ اما با وضعی مواجه است که چارهای جز این ندارد.
مردم در آن زمان به سوی دشمن شتافتند، امام تنها ماند و اگر جنگ میکرد نه تنها خود، بلکه یاران اندک اسلام هم نابود میشدند؛ اما با واگذاری حکومت و خلافت، اصل اسلام را از نابودی نجات داد.
اما شرایطی که برای امام حسن علیه السلام پیش آمد، در دوران سایر ائمه و حتی در دوره اسلامی خود ما به هیچ وجه وجود ندارد. امروز آنطور نیست که مردم و نیروهای مسلح ما نعوذ بالله از نظام بریده باشند و ما بخواهیم با دشمن هر آنچه داریم، معامله کنیم.
اما به نظر میرسد این صلح به شکست منجر شد. آیا درست است؟
شکست نه به آن معنا؛ این معاویه بود که پیمان صلح را در هم شکست و زیر پا گذاشت. در واقع آن زمان بود که مردم حقانیت امام مجتبی (ع) را شناختند و برای اهل خرد آشکار شد که معاویه باطل است. من معتقدم امام حسن علیه السلام با کناره گیری از خلافت و صلح پیروز شد و معاویه بود که شکست خورد. معاویه هدف اصلی اش محو اسلام بود، اما امام حسن با صلح چنین اجازهای را نداد و همین امر باعث بقای اسلام شد.
از این روست که میبینیم بعد از ده سال امام پیروز شد و معاویه پیمان شکست و نهایتا امام حسن را به شهادت رساند. اگر معاویه پیروز شده باشد، چرا باید ایشان را به شهادت برساند؟
من معتقدم که حظّ و بهره ما از سیره پاک معصومان بسیار اندک است. ما مدام دم میزنیم از دوست داشتن آنها، ولی در عرصه زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی آن اندازه که باید از سیره آنها تبعیت نکرده ایم. جا دارد که صلح امام حسن، سیره و عملکرد ایشان در عرصه سیاسی بازیابی و واکاوی شود. بدانیم که ایشان در دفاع از حق تا کجا ایستاد و حتی حاضر بود جانش را بدهد، اما به شرطی که نتیجه مطلوب باشد و اسلام را حفظ کند. ایشان وقتی دیدند که با جنگ چنین چیزی محقق نمیشود، صلح کردند هر چند تلخ؛ اما باعث شدند که اصل اسلام حفظ شود.
گفتگو از علی بشیری
تنظیم: مریم محمدی
انتهای پیام/
با سپاس
مردم از از نیروهای مسلح نبریده اند ولی انها خودشان را از مردم جدا کرده اند . مثال در تاریخ تاسیس 97 ساله نظام وظیفه تا چند سال اخیر همیشه از پدرانمان و خودمان شنیده ایم و دیدیم .که بامعافیت پرشکی می توان معافیت دائم گرفت فرار از ایران شامل معافیت نمی شد . . لذا بزرگان . امرای ارتش .و ثروتمندان و..اکثرا تلاش میکرندکه با با روشهای مختلف از قبیل دادن پول به پزشکان معافیت پزشکی برای فرزندان خویش بگیرند .و این موضوع همیشه باعث ناراضایتی مردم بود .سال 57 انقلاب پیروز شد . سازمان نظام وظیفه اسلامی تشکیل شد . که الان صبحها کارشان را باخواندن ایاتی ا ز قران کریم و اکثرا با رژه ا مقابل قران کریم و پرچم مقدس اسلامی که ارام الله بر روی ان نقش بسته و تمثال مبارک نایب امام زمان شروع می کنند . و قسم خوردند که عدل حضرت علی (ع)را پیاده کنند .متاسفانه در چند سال اخیرا دیدیم ک به سیصد هزار نفرغایب به مدت 8 سال از کشور فرار کرده با گرفتن پول به انها معافیت دائم دادند .و توجیح می کنند که مجلس این مجوز را بما دادهاست .بقول بعضی ها برای خودکفایی است .و اخیرا می بینیم .که جوانانی که در ایران ماندند .با حداقل دو روز غیبت به دانشگاه دستور داده که مانع ادامه تحصیل انها شود و انها را اخراج کنند . حتی این شامل فرزندان ایثاگران نیز شد . اخیرا هم دستور داده اند که اگر فرزند ایثاگری غیبت داشته باشد شامل معافیت دائم و یا کسر خدمت نمی شود . چون لیاقت فرار از کشور را نداشته است .علت را می جویا می شوید .می گویند که به مردم . نماینده و امام جمعه پاسخگو نیستیم . سوال اینجا است ایا این بود احترام به ایثاگران . که مورد تمسخر مردم قرارگیرند . ایا این است معنی عدالت حضرت علی (ع) . گذشته که با عدالتر از این بود فقط معافیت پزشکی دائم بود .
خدا هدایت کند کسانیکه با ارزشهای ما بازی می کنند .