به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، اگر مروری بر تاریخ روابط دیپلماتیک و غیردیپلماتیک این کشورها با ایران داشتهباشیم، در مییابیم که مبنای عملکرد آنها در قبال ایران، نه پایبندی به عهد و پیمان، بلکه تأمین منافع است. این رویکرد، البته ریشه در دیدگاه مادیگرایانه غربیها دارد و برای ما که در این سوی عالم، عمل به پیمان را بخشی از انسانیت و جوانمردی میدانیم، شناخته شده نیست. با این حال، جای تأسف دارد که تعدادی از هموطنان ما، فریب ظاهرسازیهایی را میخورند که عملاً رهاوردی برای ملت ایران ندارد؛ ظاهرسازیهایی که اروپاییها، با ژست جنتلمنی خود به رخ دیگران میکشند و تریپ افراد متشخص، پایبند به آداب و قانون را برمیدارند! مرور تاریخ میتواند درک صحیحی از این رفتار به ما بدهد؛ درکی که مانع از ذوقمرگ شدن برخی از ما، هنگام درِ باغ سبز نشان دادن اروپاییها میشود و ثابت میکند که نه تنها همه راهها به غرب ختم نمیشود، بلکه اصولا راهی نیست که انتهای آن به غرب برسد! مواردی که در این نوشتار به ذکر آنها میپردازم، تنها مشتی نمونه خروار است؛ شواهدی تاریخی که میتواند ذهنها را متنبه کند و واقعیت حاکم بر جهان غرب را، بیش از پیش، مقابل دیدگان شما خوانندگان عزیز قرار دهد و ما را به یاد این بیت زیبا از اقبال لاهوری میاندازد که سرود: «غربیان را شیوههای ساحری است/ تکیه جز بر خویش کردن، کافری است». در ادامه به سابقه روابط میان ایران و سه کشور فرانسه، آلمان و انگلیس، از پس معاهدات و قراردادهای بینالمللی، نگاهی میاندازیم.
انگلیس؛ پیر استعمار
سابقه ارتباط دیپلماتیک و تجاری انگلیس با ایران، به دوره صفویه و ورود آنتونی جنکینسون به دربار شاه تهماسب صفوی باز میگردد. انگلیسیها یک قرن بعد از ورود جنکینسون، توانستند با آغاز اشغالگری در هندوستان، سنگ بنای مستعمره بزرگی را در آسیا بگذارند و به تدریج، با تسلط بر تمام شبه قاره، از ایران به عنوان سدی برای جلوگیری از هجوم دیگر رقبای اروپایی، از جمله روسیه و فرانسه، به این مستعمره ارزشمند استفاده کنند. از آن زمان به بعد، ایران در سیاست بریتانیا، حکم دیوار دفاعی هند را داشت و در آنچه برای ایران اتفاق میافتاد، دلیل اساسی مداخله انگلیس، همین سیاست راهبردی بود؛ هر چند بعدها با کشف نفت در ایران، این سیاست وجوه دیگری پیدا و منافع جدیدی را برای استعمار پیر تعریف کرد. بریتانیاییها در سیاهه جنایات و خیانتهای خود علیه ملت ایران، سوابق پرشماری از بدعهدی دارند که در ادامه به تعدادی از آنها اشاره میکنیم:
ننگ عهدنامه مفصل: عهدنامه مفصل را باید نخستین قرارداد رسمی میان انگلیس و دولت قاجار دانست. فتحعلیشاه که از حمایتهای بناپارت ناامید شده بود، پیشنهاد هارفورد جونز، نماینده انگلیس را مبنی بر انعقاد یک قرارداد دوجانبه برای حمایت طرفین از یکدیگر، هنگام هجوم کشور ثالث، پذیرفت. ایران بر اساس این قرارداد، متعهد شد با دولتهای دشمن انگلیس عهدنامه امضا نکند و به آنها اجازه عبور از خاک ایران را برای رسیدن به هند ندهد و در عوض، بریتانیا پذیرفت که هنگام هجوم بیگانگان به خاک ایران، مستشار نظامی، سلاح و پول در اختیار ایران بگذارد. این قرارداد زمانی امضا شد که ناپلئون و الکساندر، تزار روسیه، با یکدیگر برای ضربه زدن به انگلیس متحد شده بودند. اما زمانی که فرانسه به روسیه حمله کرد و این بار، تزار با انگلیسیها رفاقتی به هم زد، آنها هنگام هجوم ارتش تزار به خاک ایران، پشت ما را خالی کردند و گذاشتند که مهاجمان هر چه میخواهند، انجام دهند. رهاورد عهدنامه مفصل برای ایران، چیزی جز ناامیدی و نکبت نبود.
خیانت به مشروطهخواهان: انگلیسیها در میدان رقابت با روسیه در ایران، جانب مشروطهخواهان را گرفتند؛ آنها میدانستند که روسیه در دربار قاجار نفوذ فراوانی دارد و باید برای تأمین منافعشان، به ویژه حفاظت از منابع نفت جنوب، به ایجاد یک آلترناتیو قوی در مقابل دربار بپردازند و این آلترناتیو، چیزی جز مشروطیت نبود. کار به جایی رسید که مشروطهخواهان برای تحصن سفارت انگلیس را انتخاب کردند و جناب سفیر هم برای آنها سنگ تمام گذاشت. در مجلس نیز، هنگامی که فشار روسیه تزاری بالا میگرفت، همه امیدها به اقدامات سفارت انگلیس معطوف میشد. با این حال، وقتی در سالهای اوایل قرن بیستم، آلمان به طور فزاینده قدرت گرفت و به یکی از دولتهای مقتدر اروپایی تبدیل شد و سایه جنگ دوباره بر سر اروپا افتاد، انگلیسیها ترجیح دادند با رقیب، پشت یک میز بنشینند و سنگهایشان را وابکَنَند! نتیجه این نشست، انعقاد قرارداد ۱۹۰۷ بود؛ انگلیس پذیرفت که ایران به دو منطقه نفوذی تبدیل شود و روسیه تزاری تا اصفهان پیش بیاید و از آن طرف، آنها بخشهایی از بلوچستان و البته نفت خوزستان را داشته باشند. در این قرارداد، قول و وعدههای انگلیس به مشروطهخواهان ایران، تبدیل به باد هوا شد!
قیچی کردن خاک ایران: انگلیسیها طی دوران حضور استعمارگرانه خود در ایران، نقش مهمی در جدایی بخشهای مختلف ایران بزرگ، از سرزمین مادری داشتهاند. یکی از معروفترین آن ها، جدایی هرات از خاک ایران است که با حمایت از شورشیان و نیز، تصرف جزیره خارک و زیر فشار گذاشتن ایران، تحقق پیدا کرد. با این حال، شاید کمتر کسی بداند که ضربهای کاریتر از جدایی هرات، با اعتماد قاجارها به انگلیس، در منطقه بلوچستان رقم خورد. در سال ۱۸۷۱ میلادی و در پی امضای عهدنامه پاریس، انگلیسیها فردریک گلداسمیت را برای تعیین مرز ایران و هند، به ایران فرستادند و، چون مدعی بودند در میان ایرانیان، فردی خبره برای نقشهبرداری و تعیین حدود وجود ندارد، کار تقسیم را خودشان انجام دادند! به این ترتیب، بخش بزرگی از بلوچستان ایران، برای همیشه از کشور جدا و به هند انگلیس منضم شد.
فرانسه؛ مهد لیبرالهای نامرد!
فرانسه چندان مجال فعالیت در ایران را پیدا نکرد. فرانسویها تنها در دوره بناپارت ایران را درون حوزه منافع خود صاحب جایگاه دیدند. سودای ناپلئون، تصرف هند و زدن ضربه نهایی به انگلیس بود و اصلاً با همین هدف، مصر را گرفت. در همان ایام، قراردادی میان او و ایران، در فینکناشتاین بسته شد؛ قراردادی که طبق آن، ایران تعهد میداد به فرانسه کمک کند تا هند را تصرف کند و با دشمنان این کشور، دوستی نکند و در عوض، بناپارت از ایران در برابر روسیه تزاری حمایت خواهد کرد و مستشاران نظامی خود را به ایران میفرستد. به دنبال انعقاد این قرارداد، ژنرال گاردان و تعدادی افسر فرانسوی به ایران آمدند، اما هنوز عرق سفر روی بدنشان خشک نشده بود که بناپارت با الکساندر، تزار روسیه، پشت یک میز نشست و عهدنامه تیلسیت را امضا کرد؛ در این عهدنامه هیچ اشارهای به قول و قرار فرانسه و ایران نشد. وقتی ایرانیان عسکرخان افشار را برای اعتراض نزد ناپلئون فرستادند، او فقط شانهاش را بالا انداخت!
آلمان؛ تعهدات زنگ زده دولت آهنین!
آلمانها در جنگ جهانی اول، تلاش فراوانی برای تبدیل ایران به صحنه جنگ کردند. اتحاد آنها با عثمانیها، زمینهساز فعالیتهای بیشتر در خاک ایران شد. هنگامی که نظامیان روسیه حرکت به سوی پایتخت را آغاز کردند و مهاجرت سیاستمداران پایتختنشین به جنوب و به ویژه اصفهان آغاز شد، تعدادی از وطندوستان تصمیم گرفتند دولتی ملی را با نخستوزیری نظامالسلطنه مافی تشکیل دهند تا دست کم به اوضاع کشور در مناطق اشغال نشده، رسیدگی کند. مرکزیت این دولت در کرمانشاه قرار داشت. آلمانها مشتاقانه به حمایت از این دولت پرداختند و در قبال اعلام جنگ آن به متفقین، حاضر شدند ماهانه مبالغی را برای اداره امور و نیز تجهیز قشون در اختیار آنها بگذارند. اما دیری نگذشت که رویکرد استقلالخواهانه دولت ملی، به مذاق سفیر آلمان خوش نیامد. او اعلام کرد که قرارداد قبلی با دولت ملی را، سفیر پیشین منعقد کرده و در این زمینه، اختیاراتی نداشته است! حال اگر دولت ملی میخواهد حمایت آلمان را داشته باشد، اولاً باید امور مالی خود را به مستشاران آلمانی وانهد، ثانیاً تعدادی از نیروهای خود، مانند آیتا... مدرس را که اهل سازش با بیگانه نیستند، از فعالیت در امور معاف کند. این رویه خیانتبار، باعث شد که دولت ملی، روابطش را با آلمان قطع کند. مدتی بعد و به دلیل فقدان ادوات نظامی، متفقین توانستند مواضع دولت ملی را اشغال کنند و به عمر آن پایان دهند.
منبع: خراسان
انتهای پیام/