به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، «خاطرات سفیر» نوشته نیلوفر شادمهری، از سوی انتشارات سوره مهر به بازار عرضه شده است. این کتاب که به چاپ شصت و هفتم رسیده است، خاطرات دانشجوی زن محجبه ایرانی است که برای تحصیل در مقطع دکترا راهی فرانسه میشود. او با رعایت ادب، به استادانش دلیل دست ندادن با مردان را توضیح میدهد. استاد راهنمای دانشگاه اولش او را به علت حجابش نمیپذیرد، ولی دختر ایرانی قصه ما، مصمم بر سر حجاب و عقاید اسلامیاش، در دانشگاه دیگری در فرانسه پذیرش میگیرد.
در ادامه گفت و گوی ما با این نویسنده را بخوانید:
به خاطر اینکه از استاد دانشگاهتان به خاطر دفاع از حجاب و برنداشتن حجاب از دانشگاه طرد شدید، ناراحت شدید؟
همان روز و تا مدتی بابت آن اتفاق ناراحت بودم، اما به هیچ عنوان حسرت نخوردم. من باید انتخاب میکردم و این انتخاب فقط انتخاب بین رفتن یا نرفتن به آن لابراتوار نبود. انتخاب یکی از آن دو سبک زندگی بود! من هم که در مورد پوششم و اصالت و حقانیتش شکی نداشتم. بگذریم که این باعث شد با همان عقیده در دانشگاه دیگری پذیرش بگیرم. لابراتوری که اول میخواستم در آن پذیرش بگیرم، عضو سیستم آموزشی اِنسم بود؛ ولی لابراتور دوم که در آن دکترایم را گرفتم، عضو اِنسم نبود. من از دانشگاهی که عضو انسم بود، به خاطر حفظ ارزشها و اعتقاداتم گذشتم و نکته جالب این است که در دانشگاه دومی که رفتم و استاد راهنمایم بعد از مدتی لابراتوار انسم را راه اندازی کرد و ما زیر مجموعه همان سیستمی که دوستش داشتم شدیم. در واقع، من چیزی را که لازم بود برای تفکر و زندگی ام حفظ کردم و خدا هم برای تحصیلم آنچه دوست داشتم را حفظ کرد.
به نظرتان چه چیزی باعث می شود یک نفر بر سر اعتقادات شخصی خود بماند؟
دیدن مسیر! شما وقتی وضعیت چند راه و چند مسیر را میبینی واضح است که بهترینش را انتخاب می کنی. فکرش را بکنید کافی است راههای دیگر در مسیر شما انبوهی از دست انداز باشد و چاه! خب التماس هم که بکنند شما از آن مسیرها نمیروی! ایستادگی سر یک اعتقاد یک اتفاق دفعی یا ناگهانی نیست. چیزی است که در طی زمان پدید میآید و این طی کردن زمان که گفته شد باید همراه با کسب اطلاعات باشد. این قدر باید عقاید و ایدئولوژیهای مختلف را بررسی کنی، ایراد بگیری، شک کنی، سوال بپرسی تا آخر سر به قطعیت برسی و مطمئن شوی که این مسیر درستتر از بقیه مسیرهاست. زمانی که تکلیفت با خودت روشن شود، دیگر کوتاه نمیآیی که وارد چاه شوی، از آب کثیف بخوری یا از پل شکسته رد شوی. فرقی هم نمیکند که یک نفر از شما خواهش کند یا همه دنیا در برابر شما شمشیر بکشند.
در بخش اول کتاب «خاطرات سفیر»، به خوبی جواب دانشجوی فلسطینی (عُمَر) را درباره مسائل دینی دادید. از قبل خودتان را برای پاسخ به سوالات در زمینه اعتقادات دینی و حجاب آماده کرده بودید؟
نه. اساساً تصور نمیکردم مجبور بشوم این قدر سوال جواب بدهم! من برای درس خواندن به فرانسه رفته بودم و فکرش را هم نمیکردم با چنان شرایطی مواجه شوم. این را هم بگویم، این اتفاق اصلاً خوشایند نیست و اعصاب خرد کن است! چون وسط درس خواندن باید جواب بقیه را هم بدهی. در کنار مطالعات تخصصی ام، ذهنم انگار درگیر شطرنج بازی کردن بود. اینکه الان این جواب را بدهی، طرف مقابلت چه جوابی به تو میدهد و بعد تو باید چه بگویی که بحث درست پیش برود. البته قبل از اقامت در فرانسه، در دوران مختلفی مانند دوران دانشگاه و دبیرستان زیاد بحث میکردم؛ اما اینکه وضعیتم در فرانسه هم همین خواهد بود به مخیله ام خطور نمیکرد.
در ایران بالاخره از بچگی وسط بحث رشد کرده بودم و با مادرم خیلی زیاد بحث میکردم. در دوران دانشجویی هم به واسطه اینکه عضو یک تشکل دانشجویی بودم با وجود مناظرات و جلسات و دورهها شرایط «به فکر واداشته شدن» برایم فراهم بود. اینها همه مثل کاتالیزور عمل میکند که اگر بخواهی تکلیفت با خودت معلوم شود، سریعتر به نتیجه میرسی. در نتیجه مواردی که در فرانسه مطرح میشد، اغلب مطالبی بود که بارها در موردش در ایران بحث پیش آمده بود و این طور نبود که برای اولین بار آن شبهات را بشنوم؛ اما اینکه خودم را آماده کرده باشم برای بحث در حیطه حجاب و غیره، نه اینطور نبود.
به نظرتان میشود با بحث کردن عقیده دینی فردی را تغییر داد؟ شما برای متقاعد کردن افراد آموزش دیدید؟
من برای متقاعد کردن کسی آموزشی ندیدم؛ اما «چگونه بحث کردن» را ابتدا از مادرم و بعدتر از مناظراتی که برگزار می شد، یاد گرفتم. در این مسیر یکی از ریزه کاریهایی که یاد میگیرید، نحوه استدلال است که خب روی متقاعد شدن میتواند تاثیرگذار باشد. تصور میکنم در بحث کردن دو چیز مهم است: ۱) میزان اطلاعات و تسلط شما به موضوع ۲) حضور ذهن و خلاقیت در فرآیند تفهیم مطلب مورد مناقشه. خیلی وقتها موضوعات به دلیل انتزاعی بودن قابل درک نیستند و با مثال و شبیهسازی کردن موقعیتها برای طرف مقابل همه چیز راحتتر پیش می رود و این مرحله نیاز به خلاقیت و حضور ذهن دارد.
من برای تغییر دادن عقیده طرف مقابلم، صحبت نمیکردم؛ زیرا کار من این نبود. من برای دفاع از خودم و عقیده ام صحبت میکردم. وقتی طرف به خاطر اعتقاداتم به من حمله میکرد، من هم چارهای جز دفاع نداشتم؛ اما در مورد بعضی از بچهها که در مجاورت من بودند، ماجرا فرق داشت. مثلا امبروژا یا ریاض یا رشید. در مورد آنان باتوجه به آنچه درک می کردم خیلی مباحث را خودم پیش میکشیدم؛ فقط برای اینکه لازم بود حق به گوش این افراد برسد. آدمی که دنبال حق میگردد خدا همه امکانات را سر راهش می گذارد و این بچهها خودشان دنبال حق میگشتند.
چه قدر پرداختن به بحث عفاف و حجاب در کتاب برایتان مهم بوده است؟
کتاب «خاطرات سفیر» به هیچ عنوان درباره عفاف و حجاب نیست؛ اساساً یک کتاب عقیدتی نیست. هر اثری بخشی از خالق اثر است. شما با خواندن یک متن یا شنیدن یک قطعه موسیقی با دیدن یک فیلم انعکاسی از درون و احوال ایجاد کننده اثر را میبینید و میشنوید. در واقع سبک زندگی خالق اثر مثل یک روح در بدن اثر دمیده میشود و خب از آنجا که سبک زندگی من به چارچوبهایی وابستگی دارد، همان چارچوبها در خاطرات و اتفاقاتی که برایم رخ داده خودنمایی میکند. برای همین بسیاری برداشت میکنند که این کتاب درباره حجاب است. «خاطرات سفیر» بخش خاطرات اجتماعی من در فرانسه است، نه درباره اصول عقاید است و حجاب.
رسانههای فرانسوی تأثیر بدی در نگاه فرانسویها به زنان محجبه دارند
نگاه فرانسویها به زنان محجبه چطور بود؟
چندان احساس خوشایندی نداشتند. من اینطور حس میکردم که ته مایه هراس هم همراهش است. بالاخره رسانهها کم تاثیر ندارند. آنها تصاویر خشنی از مسلمانان نشان میدهند. گرچه در فرانسه هم مثل همه جای دنیا آدمهای متفاوتی وجود دارند و با رفتار، حرکات و جملات میتوان بسیاری از آنان را به فکر انداخت که رسانهها تصویر جعلی از مسلمانان نشان میدهند. نسبت به ایران هم نگاهها کمابیش همینطور بود؛ بیشتر بر اساس عدم آگاهی و تخیلات و قصه پردازی فیلمهایشان. راه مقابله هم این است که خیلی جدی فکری برای معرفی ایران و مردممان کنیم و یک برنامه دراز مدت قوی برای تغییر دادن اذهان داشته باشیم.
در کتابتان گفته اید کل فرانسه «اتاق پُرو» است. این به چه معناست؟
بله، منظور شما بخش مربوط به «اتاق پُروی به وسعت شهر» است. این مسئله همان روزی که با امبروژا، دوست آمریکایی ام، رفته بودیم فروشگاه برایم برجسته شد. هوا گرم بود و خانمها بسیاری اوقات در هوای گرم، حداقل لباس ممکن را میپوشیدند. آن روز هم خانمی برای لباس پرو کردن آمده بود و بعد با همان لباس نصفه نیمه داخل فروشگاه راه می رفت. اگر به خیابان نگاه میکردی خیلیها با همان لباسهای حداقلی در خیابان در حال تردد بودند و من نمیفهمیدم کارکرد اتاق پرو چیست! یعنی دقیقاً برای پوشاندن چه چیزی و چه اتفاقی و از دید چه کسی کاربرد داشت؟ چرا برای خودشان سوال نمی شد؟!
پوشش بانوان در دین اسلام انعطاف پذیر است
در کتابتان به پوشش حضرت مریم اشاره کردید. دلیل اینکه جامعه مدرن غربی به سمت پوششی غیر از حضرت مریم برود، چیست؟
همانطور که در کتاب هم نوشته ام یکی از روزهایی که به کلیسا رفته بودم، با یک مبلغ مسیحی، درباره پوشش حضرت مریم گفت و گو کردم. او این طور توجیه میکرد که "لباس حضرت مریم، یک پوشش مذهبی است و به درد زندگی روزمره نمیخورد." این اتفاق خطرناکی است. اینکه در یک دین مردم تصور کنند شرایط طوری تعریف شده که نمیتوانند نزدیک به الگوهای بشری رفتار کنند. این نگاه دین را از سطح کاربردی بودن به سطح یک اتفاق بزک کرده تقلیل می دهد.
ملاحظات روزمره یک خانم ایجاب میکند در حد نیازش فعالیت داشته و در اجتماع حاضر باشد. در چنین شرایطی اگر پوشش برترین الگوی بانوانه آن دین نتواند جوابگوی نیازهای خانمها باشد، محکوم به فناست. ما در دینمان و در پوشش ابداً چارچوب اذیت کنندهای نداریم. شما میتوانید با انواع و اقسام البسه و با تنوع بسیار زیاد پوششی اسلامی ایجاد کنید. اینطور نیست که پوشش دینی ما طوری تعریف شده باشد که شما بین پوشیده بودن و عادی زندگی کردن یکی را انتخاب کنی!
به نظرتان «خاطرات سفیر» چه ویژگی داشت که رهبر معظم انقلاب آیت الله خامنهای، خواندنش را پیشنهاد کردند؟
نمیدانم. ایشان لطف بسیار داشته اند. شاید به این دلیل بوده که تمام دانشجوها و جوانان را فرزندان خود میدانند و برایشان جایگاه پدری دارند. بالاخره آدم از اینکه فرزندش برای یک دغدغه باارزش تلاش کند، خوشحال میشود. معرفی درست ایران با وجهه صحیح به نظر من کار بسیار ارزشمندی است که حالا حالاها باید در مسیرش کار کرد و شدیداً به آن نیاز داریم. «خاطرات سفیر» هم خاطرات فرزندی از ایران است که علاوه بر تحصیل، دغدغه معرفی دین و کشورش را داشته و بالاخره در این راه تلاشش را کرده است.
در بخشی از کتاب «خاطرات سفیر» گفت و گوی نویسنده کتاب با کشیش کلیسای فرانسوی این طور آمده است:
- به یکی از مجسمههای حضرت مریم اشاره کردم و گفتم: «شما دقت کردید چه قدر پوشش مریم شبیه منه؟!» چرا؟ زنای مسلمون نزدیکترن به این پوشش تا زنای مسیحی. به نظر شما چرا زنای مسیحی هیچ حد و مرزی برای پوشش ندارن؟
- کشیش کلیسا گفت: نه، نمیشه این طور گفت. اینکه اینجاست یه پوشش مذهبیه. الان امکانش نیست زنا از این پوشش استفاده کنن. این پوشش مال اون زماناست، نه الان... نه... غیر ممکنه!
_ یعنی توی دین مسیحیت پوشش مذهبی برای زندگی روزمره کاربرد نداره؟
چرا... خواهرا توی مدارس مذهبی پوششی مشابه این دارن اما اونا کارشون اینه. در عوض، بیرون هم کار نمیکنن. میبینید؟ ... بسته به کار افراد ...
انتهای پیام/