توضیحات فرمانده نیروی دریایی ارتش درباره مقابله با دزدان دریایی، درگذشت جانشین سازمان عقیدتی- سیاسی ارتش، تغییر موازنه قدرت به نفع حزبالله و سوریه با موشکهای "یاخونت"، اظهارات مهم فرمانده کل ارتش درباره مذاکرات هستهای، تبادل جدید درباره مفقودین جنگ، اعطای نشان درجه یک فتح از سوی فرمانده معظم کل قوا به سردار پاکپور و تست سلاحهای جدید و موشکهای هدایت شونده در رزمایش قمر بنی هاشم از مهمترین اخبار دفاعی- امنیتی در هفته گذشته بود.
چند روز بعد صدام حسین در 13 شهریور که آنها به زعم خود این روز را روز آغاز جنگ از طرف ایران میدانند، در رسانهها سخنرانی کرد و به اسم من به عنوان مدرک جنگی اشاره کرد. بر مبنای همین سخنرانی خبرنگاری برای مصاحبه و دیدن من به زندان آمد...
نیت کردم زیارت میکنم از طرف پدر، مادر، خانوادهام و همه ملت قهرمان ایران و تمام مسلمانهای دنیا که آقا اباعبدالله را دوست دارند و از خداوند شفاعت آن بزرگوار را برای همه آنها آرزو کردم. سعی داشتم در تمام مدتی که دور ضریح میگشتم، توجهام را از غیر دور نگه دارم و با ذکر صلوات و یاد خدا، ارتباط بهتری داشته باشم.
ابوفرح -مسئول من- چون از عوامل اطلاعاتی بود همراه یک هیأت بلندپایه به رهبری طه یاسین رمضان به ایران رفته بود. من امید زیادی داشتم تا در مذاکرات دوجانبه ایران و عراق موضوع تبادل آخرین اسرا مورد بحث قرار گیرد.
اوایل آبان که ملاقات بعدی صورت گرفت نماینده صلیب سرخ گفت عراقیها از دادن پسته و مواد غذایی خودداری کردند و احتمال میدهند مسئولان ایرانی آنها را مسموم کرده باشند و بخواهند تو را از بین ببرند!
پس از پایان ملاقات با مارک، ابوفرح همانطور که قول داده بود اجازه داشت مرا تا نزدیک فلکه حرم ببرد. برای اولین بار توانستم با فاصله 5 متری از حرم، آن دو امام را از درون ماشین زیارت کنم. فاصله من تا ضریح کاظمین شاید کمتر از 25 متر بود. سلام و عرض ادب به ساحت آقا موسی بن جعفر (ع) و امام محمد تقی (ع) کردم و از آنها گشایش خواستم و گفتم اگر صلاح است هر چه زودتر با بدنی سالم به ایران برگردم.
هواپیمای بوئینگ 767 خطوط هواپیمایی عربستان سعودی با 315 سرنشین که از شهر مشهد مقدس عازم مدینه منوره بود، در فرودگاه شاهزاده محمد بن عبدالعزیز دچار سانحه شد، اما با مهارت خلبان موفق شد سالم در این فرودگاه به زمین بنشیند.
هیجان اتفاقی که افتاده بود آنچنان روی من اثر گذاشت که ۳۶ ساعت از خوشحالی خوابم نمیبرد. ۲ روز به علت عدم تمرکز، برنامههای روزانهام به هم خورد. کم کم همه چیز به روال خودش برگشت و در روزهای آینده وقتی را هم در برنامه روزانهام برای خواندن نامهها و دیدن عکسها در نظر گرفتم.
عکس اول همسرم بود در کنار مرد جوانی که پسرم بود. نمیتوانستم باور کنم این جوان همان پسر 4 ماههای است که وقتی از او جدا شدم حتی نمیتوانست درست بنشیند. خدایا چه لحظه شیرینی و چه لطف خوبی نصیب من کردی!
لحظهای که نامه من را همسرم میبیند چه حالی دارد. پسرم برای اولین بار دست خط پدر را مشاهده میکند، درباره پدر چه نظری دارد. او که 16 سال فقط با واژه پدر آشنا بوده و یا گاهگاهی هم به آلبوم خانوادگی مراجعه و به بهانههای مختلف میخواسته پدر را ببیند ولی چیزی جز یک عکس از پدر در آلبوم ندیده است.
مارک یک برگ کاغذ نامه فرم صلیب سرخ را درآورد و به من داد. گفت: میتوانی برای خانوادهات نامه بنویسی. اگر چه از خوشحالی در پوستم نمیگنجیدم، ولی سعی کردم ظاهرم را حفظ کنم و آرام و متین باشم. آنقدر حرف داشتم که برای خانودهام بزنم ولی باید همه را در چند جمله خلاصه میکردم. به هر سختی که بود چند خط نوشتم و به دست مارک سپردم.
آیا این همه برنامهریزیهای دقیق برای زنده ماندن و برگشتن به وطن و خانواده نیست؟ نباید عقلم را از دست بدهم تا اگر روزی خدا خواست و به ایران برگشتم و اگر خانوادهای مانده بود، موفق به دیدار آنها شوم و با عقل سالم و روحیهای شاداب آنها را ملاقات کنم.
پايگاه اينترنتي روزنامه المنار فلسطين اعلام کرد رژيم صهيونيستي از آلمان خواسته است با وساطت نزد ايران از این کشور کمک بگیرد تا به اطلاعاتي درباره سرنوشت خلبان ناپديد شده اسرائيلي در لبنان دست پيدا کند.
اگر به سازمان بپیوندید فقط سلول خودتان را مقداری بزرگتر کردهاید؛ چون سازمان خودش در بغداد زندانی است. تا بیشتر آلوده نشدهاید برگردید به کشور خودمان. شماجوان هستید و آینده روشنی دارید. چند روز دیگر عید فرا میرسد و شما باید پیش خانوادههای چشم انتظار خود باشید.
اگر به سازمان بپیوندید فقط سلول خودتان را مقداری بزرگتر کردهاید؛ چون سازمان خودش در بغداد زندانی است. تا بیشتر آلوده نشدهاید برگردید به کشور خودمان. شماجوان هستید و آینده روشنی دارید. چند روز دیگر عید فرا میرسد و شما باید پیش خانوادههای چشم انتظار خود باشید.