باشگاه خبرنگاران؛امروز كه روز تولد توست جاي خاليات خيلي به چشم ميآيد روز رفتنت را به ياد دارم؛ خبر مهم و البته دردناك آن روزها مرگ يك نفر نبود بلكه بحث درباره سينماي شاعرانه بود كه با "نينوا" شروع شد و در آستانه "شش گوشه عرشي" به ابديت رسيد. وقتي رفتي اولش از دست تو خيلي ناراحت شدم.
يكي از دوستان نزديكت گفت: تو بعد از ديدن كمدي هجوي كه دفاع مقدس را به سخره گرفته بود سكته كردي و رفتي تا در كربلا فيلم بسازي بلكه آرام بگيري.
ما منتظر بوديم برگرديم و قوت گرفته از بوي حرم دوباره نقد كني، حرف بزني، به چالش بكشي و براي گرفتن حق بجنگي.
ما منتظر بوديم دوباره برگردي اما لابد جاي تو در اين بازار ريا نبود و تو اگر ميخواستي فرياد بزني ميبايد آن را در سكوت نهفته ميكردي تا دانايان و اهل دل دريابند و به ميدان آمدنت هم اين بار در هجرتي غافلگير مستتر بود.
وقتي رفتي اولش از دست تو خيلي ناراحت شدم، اما بعد فهميدم كوچ تو مثل فيلم ساختنت يك نوع اعتراض است و فهميدم رفتن تو هم مثل فيلم ساختنت يك نوع بودن است.
تو خيلي دل نازك و رقيق بودي و حيف بود كه بيشتر از اين اذيت شوي و براي همين كم كم راضي شدم به اين كه از اين به بعد طور ديگري در ميان ما باشي.
پس نگاه كن مرا كه هنوز براي تو دست تكان ميدهم.
آري! بخواب عمو رسول!
آرام بگير اي كه از قلب آتشناك خورشيد در رگهاي اين عصر يخ زده تپيده بودي.
آرام بگير اي پيام آور عصر طلايي آرمانخواهي در زمانه هر كي به فكر خويش.
عمو رسول آرام بگير كه گرچه در اين زمانه تو را حقيقتا كم آوردهايم اما بيش از اين آزارت نبايد ميداديم و تو بايد ميرفتي.
بايد تو ميرفتي تا به صف باصفاي برادران شهيدت بپيوندي.
تو متعلق به اين هر كي بازار ناحق گرا نبودي و جور را و ريا را و دروغ را تحمل نميكردي.
شايد اگر بودي برايت دردسر بسيار ميساختند تا جايي كه چشم وا ميكردي و ميديدي عدهاي تازه به دوران رسيده، ضد انقلاب خطاب ميكنندت يا به سياه نمايي يا قلب واقعيات متهم شدي يا هزار چيز ديگر اما تو رفتي و به افقها پيوستي.
عمو رسول!
هنوز خيلي بچه بودم و كسي اسمم را منتقد و كارشناس و اين جور چيزها نمي ذاشت كه وقتي "سفر به چزابه" را ديدم به نظرم رسيد نقش اول آن چه قدر شبيه خود توست.
تو بعد از آن "مزرعه پدري" را ساختي يا "هيوا" را يا چند نمونه ديگر كه همه سفرهاي عارفانه خودت بود به عصر طلايي آرمان گرايي.
و تو آنقدر از اين شعرها گفتي كه آخر سر به مضمون شاعرانهات پيوستي و رفتي.
خوشحالم كه اين چند سال نبودي و آزار نديدي اما باور كن امروز تو را خيلي كم آوردهايم. /ص
يادداشت از : ميلاد جليل زاده