به گزارش خبرنگار
حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ بخش قابل توجهی از ادبیات هر ملتی را ادبیات عامیانه تشکیل میدهد. ادبیات عامیانه از گستردگی زیادی برخوردار است. ترانهها، لالاییها، امثال و حکم، کنایات عامیانه، چیستانها، اشعار عامیانه و نمونههایی از این دست از جلوههای ادب و فرهنگ عامیانه به شمار میروند.
مطالعه ضربالمثلهای هر ملت به خوبی میتواند خلقیات، عادات خوب و بد، فکر و اندیشه، حساسیتها و یا علایق مردمان را نشان دهد. ضربالمثلها نشاندهنده رفتارهای بهنجار و نابهنجار و ارزشها و ضد ارزشهای اجتماعی هستند که مردم آنها را پذیرفته یا رد کردهاند؛ از این حیث امثال و حکم بیش از ادب مکتوب و شعر و نثر تجلیگاه اندیشههای اجتماعی است، چه آنکه شعر و ادبیات نویسندگان مشخص و معلوم دارد، اما ضربالمثلها از بطن جامعه درآمدند. مثلها گوینده مشخصی ندارند و همه مردم طی تاریخ آنها را صیقل دادهاند.
با این وصف در باشگاه ضربالمثل این بار به نقل حکایت کوتاهی از ضربالمثل «مرغی که تخم طلا میگذاشت، مرد» میپردازیم.
**************************
این ضربالمثل را معمولا افرادی به کار میبرند که روزگاری در حقشان اجحافی شده و آنها به دلیل نداشتن پشتوانهای در برابر آن اذیت و آزار سکوت کردند و هیچ نگفتند.
دست روزگار اما به این افراد ستمدیده، توانایی میدهد که در برابر دیگران میایستند و دیگر از خواسته حق خودشان کوتاه نمیآیند.
در واقع این توانمندی به دست آمده حالا به هر شکل و نوعی که باشد، به آنها این قدرت را میدهد که به دیگرانی که روزی به ناحق اجحافی در حقشان کردند، میفهمانند که دیگر آن آدم سابق نیستند و در برابر تضییع حقشان سکوت نمیکنند.
انتهای پیام/