از امروز سوالات خود را در زمینه افسردگی، استرس، اضطراب و وسواس بپرسید تا پاسخ آن را از متخصصان جویا شویم.
به گزارش خبرنگارحوزه کلینیکگروه علمی پزشکی باشگاه خبرنگاران جوان؛ باشگاه خبرنگاران در نظر دارد به همه سوالات کاربران در خصوص بیماریهای مختلف به کمک کارشناسان پاسخ دهد، شما میتوانید سوالات خود را در این قسمت مطرح کنید.
از امروز تا ساعت 16 روز یکشنبه سوالات خود را در رابطه با «افسردگی، استرس، اضطراب و وسواس» ارسال کنید تا ما پاسخ آنها را از متخصصان جویا شویم.
شما میتوانید پاسخ سوالات خود را ساعت 16 روز دوشنبه بر روی سایت باشگاه خبرنگاران مشاهده کنید.
من هم استرس و اضطراب شدید دارم تیپش قلب .سوزش معده میزنه به قفسه سینم
ولی دارو نمیخورم دکتر نوشته برام ولی نمیخورم .سعی میکنم باهاش کنار بیام و کنترلش
هر وقت سمتم میاد میگم اخرش اینه ک بمیرم به جهنم هرچی میشه
باور کنید چندبار ک تکرار میکنم خوب میشم
ما انسانیم قوی هستیم و غیرممکن وجود نداره .بدون قرص لطفا درستش کنید
سلام من نه وسواس دارم نه هیچی
من دائماً استرس دارم
ربطی به هیچ چیزم نداره استرسم
از بچگی اینطوری بودم
استرس دارم که عقب نمونم
استرس دارم که کسی که پیشمه از دست بدم
حتی وقتی بچه بودم پدرم کمی دیر میکرد همش استرس میگرفتم
یادمه یکبار وقتی سوار دوچرخه خودم شدم با خودم فکر میکردم اگر پدرم فوت کنه ما چجوری قراره زندگی کنیم
دوچرخه رو هم حتی باید بفروشیم
من خیلی چیزها آزارم میده
سلام وقت بخیر
دختر ۲۲ ساله هستم . چند ماهی هست که دچار وسواس فکری اعتقادی شدم که اوایل شدید تر بود اما خدا رو شکر به پیشنهاد مشاور ام به پزشک طب سنتی مراجعه کردم و دکتر تشخیص دادند غلبه سودا دارم که باعث افکار وسواسی و تشدید آنها شده ، بعد از مصرف دو دوره داروهای دکتر اضطراب ، استرس، تحریک پذیری، افسردگی و بی خوابی های من بهتر شد و زندگی برای من قابل تحمل تر شد ، متاسفانه بیماری های روحی خیلی آزار دهنده و گاهی اوقات غیر قابل تحمل هستند و چون خودم به بیماری وسواس مبتلا شدم بقیه کسانی که از بیماری های روحی رنج میبرند رو درک میکنم .
پیشنهاد من برای دوستان این هست که برای درمان بیماری های روحی شون حتما حتما به یک روان درمانگر و روانشناس ماهر و دلسوز مراجعه کنند و در کنارش حتما حتما به یک پزشک طب سنتی ماهر و با تجربه مثل دکتر خیراندیش دکتر روازاده و .... مراجعه کنند ( با یک سرچ ساده هم میتونید پزشکان طب سنتی خوب رو پیدا کنید که خدا رو شکر تعدادشان کم نیست ) و بدون شک إن شأ اللّه تاثیر مثبتی خواهد داشت .
در طب سنتی و اسلامی اعتقاد بر این هست که تمام جهان از چهار عنصر آب ، هوا ، خاک و آتش تشکیل شده که غلبه هر کدام از این چهار عنصر باعث بروز انواع بیماری های جسمی و روحی میشه؛ (مثلا غلبه سودا در مغز باعث افکار وسواسی و منفی میشه یعنی باعث وسواس فکری و افسردگی و تشدید وسواس فکری میشه ) که اگه این غلبه کنترل بشه و به تعادل برسه در کنار روان درمانی و مشاوره نتیجه بخش خواهد بود و إن شأ اللّه و بهبودی حاصل میشه . ضمنا دعا و ارتباط با خدا و مقدسات و اماکن مذهبی هم برای برگشت آرامش مقید و اثر بخش هست.
سلام من حدود یک هفته هست که یکی از بچه ها گروه اسمشو تو حاضرین ننوشتم از اون روز که مامانش رو گفت و منو دعوا کرد دچارترس و افسردگی یا هرچی هست گرفتم لطفا لطفا کمکم کنین روز به روز حالم داره بدتر میشه
من خانم هستم سی ساله موقع قران خواندن درجمع دچار استرس زیاد میشوم به طور ی که قلبم تند میزند صدایم میلرزد نفسم بالا نمی اید لطفا مرا راهنمايي کنید با تشکر
با عرض سلام و درود بنده نزدیک ده سال وسواس فکری و حمله پانیک اتک دارم و قرص فلوکستین مصرف میکنم رفتم دکتر بهم گفت که فلوکستین رو کاملا قطع کن و قرص پاروکستین رو جایگزینش کردن آقای دکتر مشکلی ندارن قطعش کنم و به جاش پاروکستین مصرف کنم تو رو خدا کمکم کنید بدجوری میترسم نکنه خدایی نکرده بدتر بشم
سلام,من 4ساله دچار حملات پانیک هستم,4سال پیش تصادف کردم و مقع تصادف خواب بودم از همون موقع ترس عجیبی به جونم افتاده دیگه نمیتونم استرسو اظطرتبمو کنترل کنم چون این اتفاق خواب بودم که شده حملات همیشه موقع خواب به سراغم میان فقط دو یا سه بار وقتی بیدار بودم اتفاق افتاده بقیه در خواب اتفاق میفته,قبلنا وقتی خواب بود از سرم شروع میشد تا نوک انگشتای پام انگار یه چی میرختن تو سرم تا نوک انگشتای پام میرفت منو از خواب بیدار میکرد وبا ضربان قلب بالا بیدار میشدم و حس میکردم دارم خفه میشم و نفس نمیتونم بکشم و یه سرمایی همه وجودمو میگرفت,و بهد 15یا20دقیقه بعد بهتر میشدم ولی به تازگی حس میکنم تو خواب نفسم قطع میشه کهانگار دارم خفه میشم از خواب بیدار میشم دیگه از خوابیدن هم میترسم,زندگی برام چهار ساله زهرمارم شده هیچی خوشحالم نمیکنه,همه وجودمو ترس گرفته,دچار افسردگی شدم,زندگیم نابود شد,نمیدونم چیکار کنم
سلام وقت بخير،
من يك سوال دارم ميخواستم بدونم يك شخصى كه دچار افسردگى هست از من سوال كرده من استرس و تپش قلب دارم من چه راهنمايي ميتونم بكنم ؟ ممنون ميشم پاسخ بديد
سلام من ی خانمی هستم از همون موقع که گفتن کرونا اومده خیلی استرس وس واس شدم بهرچی که دست میزنم دستام میشورم همش به بچهها م شورم میگم دست به اون نزنین دست به این نزنین دستتون بشوری اعصبی میشم حالا یک ماه نفسم تنگ میشه بزورنفس حالم بدمیشه خیلی نمیدونم چه کار بکنم
من این یک ساله استرس دارم حالم بد میشه همش میگم کی بگذره امروز اینجوزی گذروندم فردا چکار کنم نه مرگو دوست دارم نه هم حوصله زندگی کردن دارم بیقرار میشم شدید اوایل خوب شدم الان که حامله ام حالم بد میشه احساس مزکنم تو دنیا هیچکس مثل من نشده دوست دارم فراموشی بگیرم .نمیدونم یهو براثر یک ترس اینجوری شدنم حالا کمکم کنین که عاقبت مریضی من چیه دکتر رفتم گفتن مال وسواس ایا قابل درمان هست که برگردم به پارسال که چقد سرحالو سرزنده بودم
سلام من سابقه وسواس فکری و عملی دارم البته عملی رو تو بارداری میگیرم الان خوبم دو تا بچه دارم پسرم شش ساله دخترم یه ماهه چند وقت پیش پسرم یه چیز پلاستیک کوچک وارد بینیش کرد بعد از طریق بینیش وارد گلوش شد و رفت پایین عکس گرفتم چون پلاستیک بود نشون نداد ولی دکتر کف نگران نباش دفع میشه از اون موقع پسرم چند روز اول استرس شدید و گریه داشت همش فکر میکرد چیزی تو بدنش گیر کرده هر دفعه به یه جای بدنش گیر میداد که درد میکنه باش حرف میزدم چند بارم دعواش کردم کلامی نه بدنی حتی بازی و خنده هم نمیکرد اسباب بازیهاشم جمع کرده بود الان یک هفته خنده و بازیش برگشته کمتر میگه جایی درد میکنه اما هنوز گاهی می پرسه چیزی گیر نکرده بدنم یاپیپیشو نگا میکنه ببینه چیزی توش هست یا نه نگرانم وسواس توش بمونه خودمو مقصر میدونم
سلام من دوساله که قرص سرترالین میخورم خوب بودم الان یک هفته هست سرماخوردم بازاساس میکنم که افسرورده شدم خیلی میترسم حالانمیدونم ازسرماخوردگی یه یاکه نه
بنده مدت سه سال میشو مبتلا به مرض سرگیچه شده ام دوکتور زیاد رفتم بعضی دوکتورا میگه تواعصاب داری بعضی ها میگه تو افسردگی داری بعضی دوکتورا میگه تو استرس داری بعضی دوکتورا میگه شما دارو زیاد استفاده نموده اید داروها باعث سردردی وسرگیجی شما شده از طرف دیگه ازسری خود ..CT وMRIگرفته ام هیچ مشکل دیده نشده علائم بیماری من قرار ذیل اند
۱سرگیجه ام طولانی شود صورتم ورم میکند
۲سرگیجه ام تمام شود وسواس دارم به دل میگم این حتما تأثیر کرده واعتماد به نفس خود را از دست می دهم وناامید میشوم استرس واضطرابم زیاد میشه موقع که استرس ام زیاد شوداحساس میکنم یه چیز تو شکمم است اینگار چیزی یخ یخ یا خله خله میکنه
۳حمله میاد ناخود آگاه میترسم وبا خود میگم از من دیگه خلاص است موقعکه حمله بیاد بعد ارحمله سرم بیشتر گیج میشه
۴در یگ موضوع زیاد دقت کنم یا زیاد پیاده روی کنم زیاد میشم ویا کدوم مریض یا فلج یا میت را ببینم زیاد میشم
لطفا کمکم کنید این چه نوع بیماری است؟ وپیش کدوم دوکتور برم تابه درس وزندگی ام برگردم ممنون
سلام ممنون از سایت خودتون
ببخشید من ی خواهر دارم 40ساله مدت یکی دوساله میگه سرم درد میکنه و بارها بردیمش پیش متخصص مغز و اعصاب ام ار ای سی تی اسکن عکسهای مختلف گرفتن ازش چند تا دکتر خوب بش گفتم اصلا شما مشکل سردرد ندارین و کاملا سالمین ولی مشکل شما فقط فکر کردن هستش ک زیاد فکر میکنین چند روز پیش ازش پرسیدم آجی بگو ب چی فکر میکنی اولش ممانعت کرد و نگفت اصرار کردم آخرش گفت ک ب این فک میکنم ک دوس ندارم هیچ کاری رو انجام بدم مثلا اینکه کسی اگ بهم بگ این استکان رو برام بیار یا ورش دار ناراحت و شاکی میشم و خیلی بش فک میکنم و اینکه حوصله هیچ کس و هیچ کاری ندارم تموم فکرم همینه ب این فک میکنم ک دوس ندارم کاری رو انجام بدم هیچ کاری و افسرده ام ...توروقران تورو ب امام رضا قسمتون میدم راهنماییم کنین ک چکار کنیم براش ببریمش پیش دکتر روانشناس یا هرجایی ک میدونین بگین حضرت عباسی التماستون میکنم آخه وضعیتش خیلی خرابه دوستان میوفتع زمین ی پتو می ندازه روش و شده ی روز کامل پتو رو ازروش بلند نکرده ازشم می پرسی چرا این کارو میکنی میگ ولم کنین حوصله ندارم میترسم خدایی نکرده چ میدونم دیوونه شه و دیگ نشه براش کاری انجام داد قسمتون دادم تورو خدا کمکم کنین
سلام .من ۲۸ سالمه همش فکر میکنم که من ایدز دارم در طوله یک سال ۴بار ازمایش ایدز دادم که خدارو شکر منفی بوده ولی با خودم میگم که یک بار دیگر ازمایش بدهم همش میترسم .لطفا کمکم کنید
با سلام من الان نزدیک هفت ساله که از اضطراب شدید رنج میکشم چن سال پیش دچار ی اضطراب و افسردگی خیلی شدیدی شدیدی شدم از اون بعد دیگه از همه چی ترسیدم هر چیزی نمیخورم که معده ام بهم بریزه اضطراب بگیرم و دوباره افسرده شم هر وقت ماشین سوار میشم اضطراب و تپش قلب میگیرم و سنم داره میره بالا ۳۲ سال دارم و از بارداری جلوگیری میکنم شب و روز دارم بهش فکر میکنم ولی بخاطر اضطراب شدید نمیتونم کاری کنم
همه مون مشکل داریم؛ هر کسی یجور؛ من الان 30 سالمه؛ 10 ساله که دچار اضطراب اجتماعی هستم؛ با بدبختی فوق لیسانس مهندسی گرفتم که ای کاش توی این مملکت نمیکردم اینکارو؛ رفتم خدمت سربازی و برگشتم؛ دست از پا دراز تر نه کاری هست نه چیزی؛ سابقه هم که ندارم؛ الان نمیدونم چجوری سر بلند کنم تو جامعه؛ نه کاری نه باری؛ میترسم توی جامعه رفت و آمد کنم با این وضعم؛ حتی پیش دوستام؛ فامیل که اصن هیچی؛ حوصله شون رو ندارم؛ مخصوصا که هر جا میری یجوری بحث میوفته به اینکه میگن تو هنوز کار پیدا نکردی؟ چیکار میکنی؟ ؛ یکی نیست بگه اگه معرفتش رو داری و از دستت برمیاد، واسم یه کار پیدا کن؛ اگه نه خوب چه مریضی داری که وضعیت بد منو به رخم میکشی؟؛ از الان عزای عید رو گرفتم که چیکار کنم؛ چجوری میتونم یه بهونه ای بیارم خونه دوست و آشنا نرم، شاید بزنم برم مسافرت اصن؛ واقعیت حوصله خودم رو هم ندارم؛ هر چند که واقعا تنهایی رو خیلی دوست دارم و تشنه روابط اجتماعی نیستم و به نظر خودم با فامیل و بیشتر دوستام فرق دارم، ولی فکر میکنم بیشتر میخوام به خودم ثابت کنم که میتونم رابطه داشته باشم (نه لزوما با جنس مخالف) تا اینکه واقعا احتیاج شدید به رابطه داشته باشم؛ من وضع مالی خیلی خوبی دارم؛ ولی نباید فکر کرد که این مساله نجات دهنده ست؛ الان توی این سن وقتی من نمیتونم رابطه برقرار کنم؛ وقتی بیکارم؛ وقتی نمیتونم حتی به ازدواج فکر کنم، چه فایده ای داره؛ کاشکی وضع مالیم خوب نبود؛ شاید یه موتور محرک میشد که زود تر از اینا برم توی جامعه و کار کنم و عمرمو پای درس و فکر و خیال نزارم. اگر کسی تجربیاتی در این زمینه یا مشابه اون داره، خوشحال میشم که بشنوم
میخوام به شما بگم مقصر 100 درصد مشکلات آدم خودشه. و نه 99 درصد ها. صد در صد . چه بسیار بچه هایی رو میشناسم که فرزند طلاق بودن یا تو پرورشگاه بزرگ شدن ولی پیشرفت کردن با همت با تلاش با کم خوابیدن با کارگری کردن موفق شدن. صابخونه ی خواهر من یه پسر 22 ساله است که هم ازدواج کرده هم بچه داره و مهم اینکه پرورشگاهی بوده . اول و اخر همه جمله هات یه با بدبختی با بیچارگی میاری . با بدختی درس خوندم با بیچارگی سربازی رفتم با نکبت و افتضاح دارم زندگی میکنم. دوست عزیز این که نشد زندگی تن و بدن سالم داری انقدری هم پول داشتی که درس خوندی . مطمنم برای شما هم کار هست ولی حتما شما هم مثل من دنبال کار پشت میز و حقوق بالایی که هم بخاری داشته باشه هم کولر که خم به ابروت نیاد. باید بریم ارق به وطن و سختکوشی رو از ژاپنی ها و چینی ها یاد بگیریم همونایی که ما فقط رفاهشون رو میبینیم کار شبانه روزیشونو نمیبینیم که. من ازت خواهش میکنم دستتو بزار رو زانوهات بگو یا علی از صفر مطلق شروع کن و از اولین کاری که پیدا کردی شروع کن به کار با کمترین حقوق ....
میلاد
۰۵:۰۸ ۳۰ تير ۱۳۹۷
سلام خسته نباشید،من ۲۷سال سن دارم و یه بچه ۵ساله دارم من حدود ده سال هست که نمیتونم مسافرت برم وحتی مساحت سی کیلومتری هم نمیتونم برم تو ماشین میشینم حالم بد میشه احساس دلتنگی شدید استرس فراوان وفشارم میره بالا فکر نکنم کسی تاحالااین مرض و داشته باشه وقتی توماشین بشینم احساس خفگی بهم دست میده مکرر نفس عمیق میکشم وقتی حدود پنج دقیقه ازشهرم خارج میشم فکرهایه الکی میادسراغم میگم نکنه الان حالم بدبشه تودشت و بیابون که درمانگاه ی نیست نجاتم بده ، تمام فک و فامیلام بامن قهرکردن میگن نمیای خونه مون نمیدونن دردم چیه من حدود یک سال بادکتر اعصاب و روان مراجع کرددم هیچی نفهمیدم توروخدا کمک کنین ممنون
با سلام،من هنگام روبرو شدن با اجتماع دچار استرس شدید ،لرزش چشم و کنترل خودمو از دست میدم فقط هنگام روبرو شدن با اجتماع استرس دارم در شرایط دیگه این مشکل ندارم..کمکم کنید
سلام من یه سری کارهای بیهوده رو انجام میدم ک خیلی وقت گیرند و الان دیگه تبدیل به عادت شدند باخودم میگم اگه تغیر کنم شرایط زندگیم بهم میریزه چون به محض اینکه تغییر کنیم اتفاقاتی میفته ک نتونیم تغییر کنیم و در شرایطی نیستم ک فرصت ازمونو خطا داشته باشم پس همون کارهای بیهوده رو انجام میدم حالا باید چیکار کرد؟؟! با تشکر
سلام من وقتی استرس میگیره منو خلطم زیاد میشه اصلا نمیتونم خلطم رو نگه دارم لطفا راهنمایی کنید چون امکان رفتن به دکتر رو ندارم از استرس زیاد منو خلط میگیره و ونمیتونم خودمو نگه دارم همچنین بعد از اب خوردن و خندیدن زیاد هم منو خلط میگیره لطفا راهنمایی کنید مرسی .
سلام من ۵ ساله دچار وسواس پاکی نجسی شدم مدتیه خودم یقین پیدا کردم تمام کارا وسوسه شیطانه و خیال و توهمه و تنها راهشم فقط بی اعتنایی هست و اینکه همه چیز رو به نفع خودم بگیرم ولی خیلی سخته چون اولا عادت کردم به این شستشو ها و وقتی پیش آب میرم و یا در دسشویی خیلی زیاد فشار و وسوسه بهم وارد میشه که من باز شکست مخورم و بی اعتنایی و مثل بقیه راحت رفتار کردن برام سخته .وقتی میخوابم میگم از صبح دیگه اصلا اعتنا نمیکنم ولی اعتماد به نفسم ضعیفه .با خودم میگم گور پدر وسواس مثل بقیه راحت زندگی کن ولی باز موقع عمل همونی بودم که هستم خیلی درد بدیه هیچکس خبر نداره
با سلام و احترام
حدود يك ساله كه ازدواج كرديم و متوجه افسردگي خانمم شدم كه همراه با علايمي چون ناراحتي بي شمار ، زود رنج بودن،منفي نگري كردن در مواقعي پرخاشگري شديد هرز گاهي هم از فرط ناراحتي و اندوه نه چشمانش ميبينه، نه صدايي ميشنوه، بعضا فك دهانش قفل كرده يا قسمت چپ بدنش بي حس و لمس ميشه چندين بار به پزشك مراجعه نموديم ولي متاسفانه با وجود بهبودي مختصر اما همچنان با اين علايم روبرو ميشه لطفا راهنمايي بفرمائيد چون واقعا مستاصل موندم كه چه بايد كرد.
سلام. حدود یه ساله و نیمه پدرم فوت کرده و بیکار هم هستم بعد از فوت پدرم تا حالا دیگه هیچ چیزی برام لذت بخش نیست نه مسافرت رفتن نه در جمع خانواده بودن و نه هیچ تفریحی در حالیکه قبلاً تا ماه ها از دورهمی و مسافرت انرژی میگرفتم ولی حالا فقط دلم ميخواد بمیرم و زندگی تمام بشه. به نظر شما طبیعیه؟ و اگه نه چه اتفاقی برام افتاده؟ راه حل این وضعیت بد من چیه؟ با تشکر.
باعرض سلام وقت به خیر وخسته نباشید...
بنده به مدت 10سال هست که دچار استرس شدهام بهگونه ای که در حال حاضر این استرس روی معده ام تاثیر گذاشته،طوری که من غذا میخورم تپش قلب میگیرم،ضمنا کتر گوارش گفتن شما گاستریت مضمن دارید باید اعصابتونو واسترستونو کنترل کنید،چیکار کنم که بعد از تپش قلب نگیرم یا استرسم کنترل بشه،لطفا راهنمایی بفرمایید که شدیدا تو عذابم...با تشکر...
با سلام
بنده در ارتباطات مشکل و وسواس دارم . با کسی بنای دوستی نمی ذارم وحس میکنم که بعد از دوست و صمیمی شدن از نقاظ ضعف من استفاده کرده و مرا آلت دست قرار داده ومرا استثمار خواهد کرد و یا در جمع نمی توانم براحتی صحبت کنم زبانم بند می آد و می خندند و در شوخی ها سربسرم می ذارند من کم می آرم و کلاً در ایجاد رابطه مشکل دارم و با دوستان و حتی با خانواده ام و برادرانم که تحویلم نمیگیرند. و بسیار شکاک و محتاط و بی توجه به مسائل هستم و زود باور هستم و 47 سالمه . لطفا مرا راهنمایی کنید تو را خدا. با تشکر
با سلام، جوان 32 ساله هستم
نزدیک 1 سال است با تشخیص دکتر متخصص به بیماری فوبیا،سرترالین 50 دو نوبت در روز مصرف میکنم...اما پس گذشت مدتی بر اثر تنش ها روزمره علایم فوبیا به سراغم میاید... و نزدیک به دو سال است از نفخ شدید رنج میبرم...آیا بیماری بنده درمان قطعی دارد؟
علایم جسمی بنده:تنگی نفس شبانه-نفخ دایمی شکم-گاهی آریتمی قلب-عرق سرد و...
لازم به توضیح است در معاینات قلبی از جمله نوار قلب و اکو قلب هیچگونه عارضه قلبی بجز پرولاپس خفیف نداشتم.
با تشکر
با عرض سلام .خدمت کارشناسان محترم .من تا یک سال و نیم پیش یک ادم کاملا سالم بودم یک شب در اثر یک ترس .تپش قلب شدید پیدا کردم .از فردای اون شب حالتهای احساس سرگیجه .احساس خفگی و تنگی نفس .تپش قلب.احساس مرگ و... سراغم اومد.پیش چنتا دکتر رفتم که متوجه بیماری من نشدند.همه ازمایشی در مورد قلب و ریه و نوار مغز و ...انجام دادم که هیچ مشکلی نداشتم .تا اینکه پیش متخصص اعصاب رفتم و ایشان گفتند بیماریه پانیکه .بعد یک سرس تحقیقات متوجه شدم تشخیص دکتر درست بوده .اما مصرف قرصای اسنتذا .زاناکس.پروپرانول طی مدت 6 ماه هیچ اثری نداشت.پیش متخصص دیگری رفتم که گفت بیماری شما وسواس است ولی بازهم داروها اثری نداشت.نمیدونم من پانیک دارم یا وسواس.حالتهای تپش قلب. احساس سرگیجه.احساس خفگی .حس مرگ .احساس لرزش دست و.. دارم خواهشا کمک کنید تا من بدونم علاج این درد چیه با تشکر از شما
سلام من بعداز ۱۱سال کار کردن تو یه شرکت به دلیل تعدیل نیرو شغلمو از دست دادم و این موضوع تاثیر زیادی تو زندگی من گذاشته به طوری که باعث شده خودمو تو خونه حبس کنم و تو جامعه ظاهر نشم فکر میکنم دیگران با یه دید دیگه ای به من نگاه میکنن به همین دلیل ترجیح میدم خونه بمونم ولی کم کم دارم حس میکنم که دارم افسرده میشم شبها کابوس میبینم نمیدونم آیندم چی میشه
باسلام وخسته نباشید 49سال سن دارم بیش از چندماه است دچار یک استرس شده ام که حتی صحبت کردنم با مخاطب را هم مشکل کرده است .قبلاٌ درنماز جماعت مرکزشهر پشت میکروفون ودرمیان چندصد جمعیت حاضر ادان می گفتم ولی الان حتی وقتی درمسجد10نفرباشند صدایم گرفته ومی لرزد وپاهایم هم می لرزد انگار که همه به من توجه دارند .پزشک اعصاب وروان هم رفتم قرص ضداسترس با دز 20داده فقط کمی موثراست .لطفاً راهنمایی فرمایید .سپاسگزارم
سلام.من خیلی وقتا خوشحال خوشحالم وخیلی وقتا غمگین غمگین.به محض اتفاق بد یا روزمرگی بیشتراحساس بدبختی و تنهایی میکنم ودلم میخاد هردلخوری وکینه ای ازکسی دارم همون موقع بهش بگم اما درواقع همیشه کارم سکوت کردن هستش. کلا همه چیزو توخودم میریزم این علامت افسردگی یا منجربه افسردگی میشه؟؟؟؟
سلام..
من دو تست افسردگی انجام دادم که متاسفانه نتایجش نگران کنندس..خودم اطمینان دارم..
بیکاری.بیکاری.بیکاری
کارشناسی ارشد برنامه ریزی شهری ام
اما سالیان طولانی بیکارم..خنواده به لحاظ مالی بسیار ضعیفند و خودم هم بیکار...نگران
قدرت تصمیم گیریم ضعیف شده
بلاتکلیف و سردرگمم
به دام چه کنم ،چه کنم افتاده ام
فکر کنم دچار وسواس فکری هم شده ام
تمرکز ندارم
همش مضطرب و نگرانم
بغض دارم.......
بزرگترین ورشکستگی جهان از دست دادن اشتیاق است...که اکنون من دچار آنم...
خواهش میکنم کمک کنید ....سپاسگزارم.
سلام.با اینکه 22 سالمه خانوادم منو از لحاظ عاطفی یاری نمیکنن بهم اعتماد به نفس و روحیه نمیدن و پشیتبانم نیستن
این باعث خیلی چیزا شده در من شده و مشکلاتی واسم پیش اورده
خیلی زود از حرفاشون ناراحت میشم نمیتونم بی اعتمادیشون نسبت به خودم رو تحمل کنم
الان که میخام برای ارشد بخونم و به اهدافم برسم این مشکل باعث شده اصلا نتونم تمرکز کنم
اگه میشه یه راهنمایی بکنید چیکار کنم؟؟
چجور این مشکل رو رو بی اهمیت کنم برای خودم.
سلام
من یه اخلاقی دارم خیلی از ادم هایی که تو زندگی میبینمشون رو دوست دارم . خیلی هاشون هم به من میگن ماهم همین احترام واحساس رو به تو داریم. حساب انسان های ضعیف از هر لحاظ مالی .جسمی اونا که جدایه میشنم کلی گریه میکنم. منتها به هیچ کدوم از این ادم ها اعتماد ندارم. یعنی از یه جایی برای اینکه سر کار نباشند ارتباط تمو کم میکنم. رحمم میاد بهشون میدونن من خالی بستم .منتها نمی دونم چرا عوض نمی شم.شاید به خاطر اینکه +یک شهریوریم
من ازاینکه جلوی جمع صحبت کنم استرس شدیدی دارم دانشجو هم هستم وبه همین خاطر پایان نامه ام به مشکل خورده بعلاوه اینکه قدرت بیانم هم خوب نیست ومشکلم چندین برابر شده است و نمی دونم چیکار کنم لطفا راهنمایی کنید باتشکر ازشما.
دختری هستم 27ساله با وجود اینکه هم روابط عمومی خوبی دارم هم تحصیلات بالا اما مشکلم اینه برای سرکار رفتن خیلی جاها فرم پر میکنم و منو میپذیرن اما از رفتن طفره میرم و نمیرم واقعا این وضعیت خستم کرده باور کنید تنبل نیستم حالا نمیدونم علت چیه اعتماد به نفسمم خیلی خوبه شاید ترس از محیط جدیده که مانع میشه از رفتن
باسلام.من کارمند بانکم چند ساليه که من در سر کار تمرکز کافى ندارم مخصوصا در نوشتن که نميتوانم به راحتى بنويسم حتى نيز لکنت زبان هم دارم مثلا در بسيارى از موضوعات که اطلاعات زيادى دارم نميتوانم در جمع جلسات براحتي صحبت کنم راستش من در دوران دبيرستان از نظر املا وخط شاگرد اول بودم ولى الان سرکار ارزو دارم که براحتي بتوانم براي همه افراد بيسواد بنويسم وکارهاي انها را سريع انجام دهم از شما خواهشمندم که مرا راهنمايي کنيد دعاتون ميکنم.
سلام من کلاس هشتم هستم نه تنها من بلکه کل دوستام موقع امتحان ها بخصوص ریاضی و علوم استرس می گیریم خودم از استرس معده درد میگیرم و موهام میرزه دست های دوستام هم موقع استرس شبیه یک قالب یخ میشه بهتون اطمینان میدم هممون درسمون درحد تیزهوشانه درسامون رو هم خوندیم اما آخرش استرس میکشدم توروخدا کمک کنید دیگه احتمالا موقع کنکور دق میکنم باتشکراز تمام کارکنان yjc
سلام ۲۲سالمه متاسفانه بخاطر استرس و اضطراب نتونستم درسمو ادامه بدم و از دانشگاه اخراج شدم فکرم زیاد درگیره و کاملا ناامیدم لطفا کمکم کنید چیکار کنیم زندگیمون متحول بشه شاد زندگی کنیم ب دور از فکر و ترس و ممنون میشم منشا اختلالات استرس و اضطراب و افسردگی رو با راه درمانش بگید
سلام. رفتن به دکتر روانپزشک و ورزش کردن مداوم بسیارعالیه
عالی نسب
۱۹:۳۶ ۲۹ مهر ۱۳۹۶
با سلام
من مردی 42 ساله هستم مهمترین خصوصیت اخلاقی من از دوران کودکی تمایل به تنهایی است از تنهایی لذت می برم در خارج از خانه بسیار کم صحبت می کنم وتمایلی به ارتباط با دیگران ندارم به خصوص زمانی که از دیگران درخواستی داشته باشم گاهی دچار اضطراب و افسردگی می شوم اعتماد به نفس پایینی دارم به طوری که در حضور دیگران قادر به انجام کارهایی که در آنها مهارت زیادی هم دارم نیستم
زندگی برایم نا خوشایند وخسته کننده است به طوری که مرگ برایم یک آرزو شده است وبرای آن لحظه شماری می کنم به تازگی به شدت احساس تنهایی و بی کسی می کنم هر شب قبل از خواب گریه می کنم ایمان واعتقادم به خدا زمانی بسیار قوی بود ولی به تازگی بسیار کم رنگ شده است اراده ام برای حل مشکلات بسیار ضعیف شده واحساس می کنم به بن بست رسیده ام حتی نزدیک ترین افراد زندگیم مانند پدر ومادر چشم دیدنم را ندارند با اینکه خودم با آنها رابطه ی خوبی داشته ودارم تنمها چیزی که من را به این دنیا پایبند کرده فرزندانم هستند
تمایل زیادی به درد دل کردن با دیگران پیدا کرده ام ولی احساس می کنم دیگران من را درک نمی کنند ومن را انسانی احمق وکودن فرض می کنند گاهی خودم نیز به این باور میرسم لطفا من را راهنمایی کنید
من افسردگی یاس نا امیدی شدید دارم ازماه رمضان تاحالا ازخونه بیرون نیامدم سه تابچه دارم ۲۷سال قنددارم خانومم بسیارصبورولی بعضی وقتها که عصبیم کنترل خودم سخته تاچندساعت دوست دارم بکشمش به روانشناس اعتقادندارم
سلام
من دچار وسواس پاكي و نجسي هستم كه از والدين به ارث بردم وبه شدت درحال آب كشيدن و ترديد راجع به پاكي خود و پيرامونم هستم و اين واقعا عذاب آور است
لطفا راهنمايي كامل و موثر نماييد
با تشكر
سلام
همسرم وسواس فکری و عملی دارد ، او همواره در طول شبانه روز در حال حساب کردن دغدغه های فکری خود است .خیلی اذیت می شود .برای درمان به روانپزشک و طب سنتی مراجعه کرده ایم اما بهبودی حاصل نشده است.خواهشمند است راهنمایی بفرمایید.
ممنون از باشگاه خبرنگاران جوان
فکر نمی کنم تا بحال کسی اندازه من با آدم وسواسی دمخور بوده باشه. خانم من حمامش 12 تا 14 ساعت طول می کشه و کلا الان همه چیز رو با دستکش پلاستیکی دست می زنه. تا الان فلوکستین مصرف می کرد و لی آخرین روانپزشک داروهاش را عوض کرده. نمام وسایل زندگی بعد از 10 سال هنوزز دست نخورده است. اکثرا از بیرون غدا تهیه می کننیم. و اقعا جهنم واقعیه ...
هیچ کس در این کشور و در دنیا جز خود و اطرافیان آدم وسواسی نمی توانند به او کمک کنند.
البته داستن احکام خیلی موثره. بهتره صحبتهای آقای حاج آقا فرح زاد در برنامه سمت خدا رو گوش بدیدو البته اگر وسواس شما منشا دینی داره........ کمک کنید
باسلام
مدت یکسال است که ازدواج کرده ام , در این مدت رفتار های همسرم عجیب بنظر میرسد . مثلا ماهی ۳ الی ۴ بار خانه تکانی میکند مدام از گرد و خاک حرف میزند و وقتی من به دستشویی میروم میگوید پاهایت را هم بشور . لیوان چای یا آب را حق ندارمروی میز بگذارم چون میز لک میشود . وقتی به او میگویم وسواسی شده او جواب میدهد که من نظافت را رعایت میکنم و تو نسبت به آن بی توجهی. لطفا راه حلی بدهید , آیا من مشکل دارم یا همسرم دچار وسواس است ؟
من از مدتی که وارد مدراسه ها شدم هرروز گریه ی شدید ترس از این که نتونم آینده برای خودم بسازم این موضوع رو باهرکی درمیون میزارم میگه اولش این جوریه بعدش خوب میشی اما آلان یکماه که من خوب که نشدم هیچ هر روز گریه وترسم ازآینده بیشترو بیشتر میشه واز خدا مرگ رو طلب میکنمو
با سلام
من 10 سال وسواس عملی دارم ک الان دو سه ساله وسواش فکری هم اضافه شده و در مورد نجاست هست به طوری ک هربار میخوام دستشویی و حمام برم استرس شدید میگیرم و سه ساله ازدواج کردم و الان میترسم اگ بچه دار شم اولا نتونم از پس اون بربیام بعد هم اونم دچار وسواس بشه ب صورت ارثی و همسرمم از این قضیه رنج میبره
هروقت ارامش دارم وسواسم کنترل میکنم ولی وقتی استرس دارم شدیدتر میشه
همسرمم ب خاطر ابکشی طولانی اذیتم میکنه و همینم استرسم تشدید میکنه و بارها هم بش گوشزد کردم ولی فایده نداره
ممنون میشم اگه راهکاری ارائه بدید
موفق باشید
باسلام...من ۳۲ ساله هستم...متاهل دارای دوفرزند دختر...حدود چند ساله پیش دچار افسردگی و وسواس عملی و فکری بودم...چند وقته پیش هم حملات پانیک رو تجربه کردم...دکتر روانشناس و روانپزشک هم نرفتم...منتها خودم به خودم کمک کردم...شعار هم نمیدم...توکل به خدا ...فکر کردن به خدا و ذکر درمانی خیلی کمکم کرده...الان حالم خیلی خوبه...مشکل فراموش کردن خدا و عدم توکل به خدای بزرگ و مهربونه...با تشکر از شما
سلام من دچار وسواس در وضو ء و غسل و...دارم و استرس و اضطراب زیادی دارم
تا الان که چندین سال میگذرد هنوز خوب نشدم با این که دارو هم مصرف کردم لطفا دارویی برای درمان کامل وسواس و درمان استرس و اضطراب معرفی و نحوه ان را هم از دکتر بپرسید
سلام من دچار بيماري مانيا هستم و ٣٥ سالمه
الان پنج ساله دارو مصرف ميكنم
دپاكين ٥٠٠ والانزاپين ٥ وپرانول ٢٠ ميل
بنظرتون تا آخر عمر بايد دارو بخورم
ممنون
با سلام ، من از ابتدای عقدم خانمم خیلی گیر به رفتار خانوادمان می داد تا حد جدایی جلو رفتیم ،بعد به من گفتند حساس است-یک دو بار هم در زمان عروسی در زمان حامله گی رفتارهای خیلی تندی داشت که به من گفتند افسردگی زمان حاملگی است ، ماهم گذشت کردیم تا اینکه بعد از مرگ پدرش که 2/5 سال می گذرد خیلی پرخاشگر شده و فحش و ناسزا می دهد حتی دست بزنم هم پیدا کرده تا دیروز فهمیدم قرص سرترالین می خورد، مانده ام چه کار کنم !البته اگه بعد از دعوا من سوکت کنم معذرت خواهی می کند و می گویید ببخشید دست خودم نیست ،زندگی برام جهنم شده
سلام
دختر۲۰ هستم که دچار وسواس وضو ونماز هستم یعنی همش میگم نکنه غلط باشه نکنه درست نباشه
این وسواسم از زمانی شروع شد که سال کنکورم یک دفعه چند ماه به کنکور همه درسامو گذاشتم کنار پیش روانپزشک هم رفتم داروی فلوکستین بهم داد ولی بعد از یه ماه به این دارو حساسیت پوستی به صورت کهیر روی دستام ایجاد شد
حالا من چه کار باید بکنم؟
وسواس نجس وپاکی هم یه مقدار دارم ولی وسواس نمازم بیشتر اذیتم میکنه
سلام. من بیکارم افسردگی شدید داشتم الان جدیدا استرس بهش اضافه شده بطوری که همش دلشوره دارم. مو هام داره سفید میشه! اعتماد بنفسم رو به کلی از دست دادم و گوشه گیر شدم! برای رهایی باید چیکار کنم!
سلام دوستان
از همه شما میخوام اول به خدا توکل کنید و تسبیح همراه خود داشته باشید و ذکر بگید و سوره غافر و یس رو مرتب بخونید
به هیچ چیز منفی هم فکر نکنید و خودتون رو رها حس کنید و به پیش آمدها فکر نکنید
خدا از انسان ترسو بیزاره از هیچی جز خدا نترسید
هر روز دوش بگیرید و واسه خودتون بهترین لباسا رو بپوشید و مرتب باشید
خدا همراه ماست
درود بر رضا آقا خوب گفتی خوشم اومد واقعا همین هست.
رضا
۱۴:۵۱ ۲۹ مهر ۱۳۹۶
سلام دوستان
از همه شما میخوام اول به خدا توکل کنید و تسبیح همراه خود داشته باشید و ذکر بگید و سوره غافر و یس رو مرتب بخونید
به هیچ چیز منفی هم فکر نکنید و خودتون رو رها حس کنید و به پیش آمدها فکر نکنید
خدا از انسان ترسو بیزاره از هیچی جز خدا نترسید
هر روز دوش بگیرید و واسه خودتون بهترین لباسا رو بپوشید و مرتب باشید
خدا همراه ماست
ولی دارو نمیخورم دکتر نوشته برام ولی نمیخورم .سعی میکنم باهاش کنار بیام و کنترلش
هر وقت سمتم میاد میگم اخرش اینه ک بمیرم به جهنم هرچی میشه
باور کنید چندبار ک تکرار میکنم خوب میشم
ما انسانیم قوی هستیم و غیرممکن وجود نداره .بدون قرص لطفا درستش کنید
من دائماً استرس دارم
ربطی به هیچ چیزم نداره استرسم
از بچگی اینطوری بودم
استرس دارم که عقب نمونم
استرس دارم که کسی که پیشمه از دست بدم
حتی وقتی بچه بودم پدرم کمی دیر میکرد همش استرس میگرفتم
یادمه یکبار وقتی سوار دوچرخه خودم شدم با خودم فکر میکردم اگر پدرم فوت کنه ما چجوری قراره زندگی کنیم
دوچرخه رو هم حتی باید بفروشیم
من خیلی چیزها آزارم میده
دختر ۲۲ ساله هستم . چند ماهی هست که دچار وسواس فکری اعتقادی شدم که اوایل شدید تر بود اما خدا رو شکر به پیشنهاد مشاور ام به پزشک طب سنتی مراجعه کردم و دکتر تشخیص دادند غلبه سودا دارم که باعث افکار وسواسی و تشدید آنها شده ، بعد از مصرف دو دوره داروهای دکتر اضطراب ، استرس، تحریک پذیری، افسردگی و بی خوابی های من بهتر شد و زندگی برای من قابل تحمل تر شد ، متاسفانه بیماری های روحی خیلی آزار دهنده و گاهی اوقات غیر قابل تحمل هستند و چون خودم به بیماری وسواس مبتلا شدم بقیه کسانی که از بیماری های روحی رنج میبرند رو درک میکنم .
پیشنهاد من برای دوستان این هست که برای درمان بیماری های روحی شون حتما حتما به یک روان درمانگر و روانشناس ماهر و دلسوز مراجعه کنند و در کنارش حتما حتما به یک پزشک طب سنتی ماهر و با تجربه مثل دکتر خیراندیش دکتر روازاده و .... مراجعه کنند ( با یک سرچ ساده هم میتونید پزشکان طب سنتی خوب رو پیدا کنید که خدا رو شکر تعدادشان کم نیست ) و بدون شک إن شأ اللّه تاثیر مثبتی خواهد داشت .
در طب سنتی و اسلامی اعتقاد بر این هست که تمام جهان از چهار عنصر آب ، هوا ، خاک و آتش تشکیل شده که غلبه هر کدام از این چهار عنصر باعث بروز انواع بیماری های جسمی و روحی میشه؛ (مثلا غلبه سودا در مغز باعث افکار وسواسی و منفی میشه یعنی باعث وسواس فکری و افسردگی و تشدید وسواس فکری میشه ) که اگه این غلبه کنترل بشه و به تعادل برسه در کنار روان درمانی و مشاوره نتیجه بخش خواهد بود و إن شأ اللّه و بهبودی حاصل میشه . ضمنا دعا و ارتباط با خدا و مقدسات و اماکن مذهبی هم برای برگشت آرامش مقید و اثر بخش هست.
من يك سوال دارم ميخواستم بدونم يك شخصى كه دچار افسردگى هست از من سوال كرده من استرس و تپش قلب دارم من چه راهنمايي ميتونم بكنم ؟ ممنون ميشم پاسخ بديد
۱سرگیجه ام طولانی شود صورتم ورم میکند
۲سرگیجه ام تمام شود وسواس دارم به دل میگم این حتما تأثیر کرده واعتماد به نفس خود را از دست می دهم وناامید میشوم استرس واضطرابم زیاد میشه موقع که استرس ام زیاد شوداحساس میکنم یه چیز تو شکمم است اینگار چیزی یخ یخ یا خله خله میکنه
۳حمله میاد ناخود آگاه میترسم وبا خود میگم از من دیگه خلاص است موقعکه حمله بیاد بعد ارحمله سرم بیشتر گیج میشه
۴در یگ موضوع زیاد دقت کنم یا زیاد پیاده روی کنم زیاد میشم ویا کدوم مریض یا فلج یا میت را ببینم زیاد میشم
لطفا کمکم کنید این چه نوع بیماری است؟ وپیش کدوم دوکتور برم تابه درس وزندگی ام برگردم ممنون
ببخشید من ی خواهر دارم 40ساله مدت یکی دوساله میگه سرم درد میکنه و بارها بردیمش پیش متخصص مغز و اعصاب ام ار ای سی تی اسکن عکسهای مختلف گرفتن ازش چند تا دکتر خوب بش گفتم اصلا شما مشکل سردرد ندارین و کاملا سالمین ولی مشکل شما فقط فکر کردن هستش ک زیاد فکر میکنین چند روز پیش ازش پرسیدم آجی بگو ب چی فکر میکنی اولش ممانعت کرد و نگفت اصرار کردم آخرش گفت ک ب این فک میکنم ک دوس ندارم هیچ کاری رو انجام بدم مثلا اینکه کسی اگ بهم بگ این استکان رو برام بیار یا ورش دار ناراحت و شاکی میشم و خیلی بش فک میکنم و اینکه حوصله هیچ کس و هیچ کاری ندارم تموم فکرم همینه ب این فک میکنم ک دوس ندارم کاری رو انجام بدم هیچ کاری و افسرده ام ...توروقران تورو ب امام رضا قسمتون میدم راهنماییم کنین ک چکار کنیم براش ببریمش پیش دکتر روانشناس یا هرجایی ک میدونین بگین حضرت عباسی التماستون میکنم آخه وضعیتش خیلی خرابه دوستان میوفتع زمین ی پتو می ندازه روش و شده ی روز کامل پتو رو ازروش بلند نکرده ازشم می پرسی چرا این کارو میکنی میگ ولم کنین حوصله ندارم میترسم خدایی نکرده چ میدونم دیوونه شه و دیگ نشه براش کاری انجام داد قسمتون دادم تورو خدا کمکم کنین
من ۴۲ سالمه و همیشه برای انجام کارهام مثل شغل در گذشته هم برای درس اضطراب زیادی دارم همیشه احساس میکنم از پس کارهام برنمیام
حدود يك ساله كه ازدواج كرديم و متوجه افسردگي خانمم شدم كه همراه با علايمي چون ناراحتي بي شمار ، زود رنج بودن،منفي نگري كردن در مواقعي پرخاشگري شديد هرز گاهي هم از فرط ناراحتي و اندوه نه چشمانش ميبينه، نه صدايي ميشنوه، بعضا فك دهانش قفل كرده يا قسمت چپ بدنش بي حس و لمس ميشه چندين بار به پزشك مراجعه نموديم ولي متاسفانه با وجود بهبودي مختصر اما همچنان با اين علايم روبرو ميشه لطفا راهنمايي بفرمائيد چون واقعا مستاصل موندم كه چه بايد كرد.
بنده شخصی 43 ساله هستم و در زمانهایی که دچار استرس میشم پیش از زمان خوابیدن شب هنگام ، در رختخواب ، اولا دچار تنگی نفس میشم
بنده به مدت 10سال هست که دچار استرس شدهام بهگونه ای که در حال حاضر این استرس روی معده ام تاثیر گذاشته،طوری که من غذا میخورم تپش قلب میگیرم،ضمنا کتر گوارش گفتن شما گاستریت مضمن دارید باید اعصابتونو واسترستونو کنترل کنید،چیکار کنم که بعد از تپش قلب نگیرم یا استرسم کنترل بشه،لطفا راهنمایی بفرمایید که شدیدا تو عذابم...با تشکر...
بنده در ارتباطات مشکل و وسواس دارم . با کسی بنای دوستی نمی ذارم وحس میکنم که بعد از دوست و صمیمی شدن از نقاظ ضعف من استفاده کرده و مرا آلت دست قرار داده ومرا استثمار خواهد کرد و یا در جمع نمی توانم براحتی صحبت کنم زبانم بند می آد و می خندند و در شوخی ها سربسرم می ذارند من کم می آرم و کلاً در ایجاد رابطه مشکل دارم و با دوستان و حتی با خانواده ام و برادرانم که تحویلم نمیگیرند. و بسیار شکاک و محتاط و بی توجه به مسائل هستم و زود باور هستم و 47 سالمه . لطفا مرا راهنمایی کنید تو را خدا. با تشکر
نزدیک 1 سال است با تشخیص دکتر متخصص به بیماری فوبیا،سرترالین 50 دو نوبت در روز مصرف میکنم...اما پس گذشت مدتی بر اثر تنش ها روزمره علایم فوبیا به سراغم میاید... و نزدیک به دو سال است از نفخ شدید رنج میبرم...آیا بیماری بنده درمان قطعی دارد؟
علایم جسمی بنده:تنگی نفس شبانه-نفخ دایمی شکم-گاهی آریتمی قلب-عرق سرد و...
لازم به توضیح است در معاینات قلبی از جمله نوار قلب و اکو قلب هیچگونه عارضه قلبی بجز پرولاپس خفیف نداشتم.
با تشکر
من دو تست افسردگی انجام دادم که متاسفانه نتایجش نگران کنندس..خودم اطمینان دارم..
بیکاری.بیکاری.بیکاری
کارشناسی ارشد برنامه ریزی شهری ام
اما سالیان طولانی بیکارم..خنواده به لحاظ مالی بسیار ضعیفند و خودم هم بیکار...نگران
قدرت تصمیم گیریم ضعیف شده
بلاتکلیف و سردرگمم
به دام چه کنم ،چه کنم افتاده ام
فکر کنم دچار وسواس فکری هم شده ام
تمرکز ندارم
همش مضطرب و نگرانم
بغض دارم.......
بزرگترین ورشکستگی جهان از دست دادن اشتیاق است...که اکنون من دچار آنم...
خواهش میکنم کمک کنید ....سپاسگزارم.
این باعث خیلی چیزا شده در من شده و مشکلاتی واسم پیش اورده
خیلی زود از حرفاشون ناراحت میشم نمیتونم بی اعتمادیشون نسبت به خودم رو تحمل کنم
الان که میخام برای ارشد بخونم و به اهدافم برسم این مشکل باعث شده اصلا نتونم تمرکز کنم
اگه میشه یه راهنمایی بکنید چیکار کنم؟؟
چجور این مشکل رو رو بی اهمیت کنم برای خودم.
من یه اخلاقی دارم خیلی از ادم هایی که تو زندگی میبینمشون رو دوست دارم . خیلی هاشون هم به من میگن ماهم همین احترام واحساس رو به تو داریم. حساب انسان های ضعیف از هر لحاظ مالی .جسمی اونا که جدایه میشنم کلی گریه میکنم. منتها به هیچ کدوم از این ادم ها اعتماد ندارم. یعنی از یه جایی برای اینکه سر کار نباشند ارتباط تمو کم میکنم. رحمم میاد بهشون میدونن من خالی بستم .منتها نمی دونم چرا عوض نمی شم.شاید به خاطر اینکه +یک شهریوریم
باتشکر
من مردی 42 ساله هستم مهمترین خصوصیت اخلاقی من از دوران کودکی تمایل به تنهایی است از تنهایی لذت می برم در خارج از خانه بسیار کم صحبت می کنم وتمایلی به ارتباط با دیگران ندارم به خصوص زمانی که از دیگران درخواستی داشته باشم گاهی دچار اضطراب و افسردگی می شوم اعتماد به نفس پایینی دارم به طوری که در حضور دیگران قادر به انجام کارهایی که در آنها مهارت زیادی هم دارم نیستم
زندگی برایم نا خوشایند وخسته کننده است به طوری که مرگ برایم یک آرزو شده است وبرای آن لحظه شماری می کنم به تازگی به شدت احساس تنهایی و بی کسی می کنم هر شب قبل از خواب گریه می کنم ایمان واعتقادم به خدا زمانی بسیار قوی بود ولی به تازگی بسیار کم رنگ شده است اراده ام برای حل مشکلات بسیار ضعیف شده واحساس می کنم به بن بست رسیده ام حتی نزدیک ترین افراد زندگیم مانند پدر ومادر چشم دیدنم را ندارند با اینکه خودم با آنها رابطه ی خوبی داشته ودارم تنمها چیزی که من را به این دنیا پایبند کرده فرزندانم هستند
تمایل زیادی به درد دل کردن با دیگران پیدا کرده ام ولی احساس می کنم دیگران من را درک نمی کنند ومن را انسانی احمق وکودن فرض می کنند گاهی خودم نیز به این باور میرسم لطفا من را راهنمایی کنید
من دچار وسواس پاكي و نجسي هستم كه از والدين به ارث بردم وبه شدت درحال آب كشيدن و ترديد راجع به پاكي خود و پيرامونم هستم و اين واقعا عذاب آور است
لطفا راهنمايي كامل و موثر نماييد
با تشكر
همسرم وسواس فکری و عملی دارد ، او همواره در طول شبانه روز در حال حساب کردن دغدغه های فکری خود است .خیلی اذیت می شود .برای درمان به روانپزشک و طب سنتی مراجعه کرده ایم اما بهبودی حاصل نشده است.خواهشمند است راهنمایی بفرمایید.
ممنون از باشگاه خبرنگاران جوان
هیچ کس در این کشور و در دنیا جز خود و اطرافیان آدم وسواسی نمی توانند به او کمک کنند.
البته داستن احکام خیلی موثره. بهتره صحبتهای آقای حاج آقا فرح زاد در برنامه سمت خدا رو گوش بدیدو البته اگر وسواس شما منشا دینی داره........ کمک کنید
علت لرزش دستانم در آزمایشگاه چیست و راه درمان ان کدام است؟
مدت یکسال است که ازدواج کرده ام , در این مدت رفتار های همسرم عجیب بنظر میرسد . مثلا ماهی ۳ الی ۴ بار خانه تکانی میکند مدام از گرد و خاک حرف میزند و وقتی من به دستشویی میروم میگوید پاهایت را هم بشور . لیوان چای یا آب را حق ندارمروی میز بگذارم چون میز لک میشود . وقتی به او میگویم وسواسی شده او جواب میدهد که من نظافت را رعایت میکنم و تو نسبت به آن بی توجهی. لطفا راه حلی بدهید , آیا من مشکل دارم یا همسرم دچار وسواس است ؟
من 10 سال وسواس عملی دارم ک الان دو سه ساله وسواش فکری هم اضافه شده و در مورد نجاست هست به طوری ک هربار میخوام دستشویی و حمام برم استرس شدید میگیرم و سه ساله ازدواج کردم و الان میترسم اگ بچه دار شم اولا نتونم از پس اون بربیام بعد هم اونم دچار وسواس بشه ب صورت ارثی و همسرمم از این قضیه رنج میبره
هروقت ارامش دارم وسواسم کنترل میکنم ولی وقتی استرس دارم شدیدتر میشه
همسرمم ب خاطر ابکشی طولانی اذیتم میکنه و همینم استرسم تشدید میکنه و بارها هم بش گوشزد کردم ولی فایده نداره
ممنون میشم اگه راهکاری ارائه بدید
موفق باشید
تا الان که چندین سال میگذرد هنوز خوب نشدم با این که دارو هم مصرف کردم لطفا دارویی برای درمان کامل وسواس و درمان استرس و اضطراب معرفی و نحوه ان را هم از دکتر بپرسید
الان پنج ساله دارو مصرف ميكنم
دپاكين ٥٠٠ والانزاپين ٥ وپرانول ٢٠ ميل
بنظرتون تا آخر عمر بايد دارو بخورم
ممنون
دختر۲۰ هستم که دچار وسواس وضو ونماز هستم یعنی همش میگم نکنه غلط باشه نکنه درست نباشه
این وسواسم از زمانی شروع شد که سال کنکورم یک دفعه چند ماه به کنکور همه درسامو گذاشتم کنار پیش روانپزشک هم رفتم داروی فلوکستین بهم داد ولی بعد از یه ماه به این دارو حساسیت پوستی به صورت کهیر روی دستام ایجاد شد
حالا من چه کار باید بکنم؟
وسواس نجس وپاکی هم یه مقدار دارم ولی وسواس نمازم بیشتر اذیتم میکنه
از همه شما میخوام اول به خدا توکل کنید و تسبیح همراه خود داشته باشید و ذکر بگید و سوره غافر و یس رو مرتب بخونید
به هیچ چیز منفی هم فکر نکنید و خودتون رو رها حس کنید و به پیش آمدها فکر نکنید
خدا از انسان ترسو بیزاره از هیچی جز خدا نترسید
هر روز دوش بگیرید و واسه خودتون بهترین لباسا رو بپوشید و مرتب باشید
خدا همراه ماست
از همه شما میخوام اول به خدا توکل کنید و تسبیح همراه خود داشته باشید و ذکر بگید و سوره غافر و یس رو مرتب بخونید
به هیچ چیز منفی هم فکر نکنید و خودتون رو رها حس کنید و به پیش آمدها فکر نکنید
خدا از انسان ترسو بیزاره از هیچی جز خدا نترسید
هر روز دوش بگیرید و واسه خودتون بهترین لباسا رو بپوشید و مرتب باشید
خدا همراه ماست