در آمریکا قانونی وجود دارد به نام ممنوعیت پخش برنامه درباره پورنوگرافی کودکان، آیا این قانون معقولانه است؟ قربانیان صنعت پورنوگرافی کودکان از این مسئله به شدت رنج می‌برند. حالا فرض کنیم که القاعده بمبی را در میدان تایمز کار گذاشته باشد و تهدید کند که میلیون‌ها نفر را به کام مرگ خواهد فرستاد، آیا باز هم در این لحظه ممنوعیت پخش این برنامه اقدامی معقولانه است؟

به گزارش سرويس بين‌ الملل باشگاه خبرنگاران، نشریه آمریکایی آتلانتیک در گزارش خود در این زمینه آورده است: اینکه تصور کنیم این مثال درست است احمقانه‌تر از این نیست که تصور کنیم برای جلوگیری از انفجار یک بمب ساعتی، باید از شکنجه استفاده کرد. اندرو مک‌کارتی، عضو موسسه ملی آمریکایی ریویو درباره وجود شکنجه در دولت بوش که به نام (بازجویی پیشرفته) مشهور بود، در برنامه‌ای ممنوعیت شکنجه طبقه‌بندی شده را مورد بررسی قرار داد. 

وی در این برنامه به هزینه‌های زیادی که به واسطه اقدامات تروریستی به دولت بوش تحمیل شده بود اشاره کرد و  گفت که مردم ترجیح می‌دهند دولت از یک اقدام بی‌رحمانه که به جلوگیری از وقوع حوادثی منجر به کشته شدن هزاران نفر کمک می‌کند، استفاده کند و از نظر آنان این اقدام بی‌رحمانه که قرار است تنها به موهای سر یک تروریست بالقوه آسیب بزند، اقدام بدی نیست. این در شرایطی است که اگر ادعای مک‌کارتی درست باشد، پس رژیم‌های سرکش با این نظرات تشویق خواهند شد که به اقدامات متجاوزانه خود ادامه دهند. در واقع این روش بحث درباره شکنجه با تردیدهای بسیاری روبرو شده است، حتی با وجود اینکه بسیاری از روش‌های بازجویی با استفاده از شکنجه ممکن است به جلوگیری از انفجار یک بمب ساعتی منجر شود و از این طریق دلیل قانع‌کننده‌ای برای شکنجه به دست آید.

آتلانتیک می‌نویسد: در واقع هیچ‌کس نمی‌تواند به این نکته استناد کند که حتی جلوگیری از یک حمله تروریستی هم باعث توجیه شکنجه افراد می‌شود. اگرچه تاکنون چنین اتفاقی رخ نداده و شکنجه‌ها در زمان بازجویی مانع از بروز حمله تروریستی نشده است. در واقع هیچ‌کس نمی‌تواند ثابت و یا تضمین کند که در صورت ادامه این نوع بازجویی، هیچ اقدام تروریستی در دنیا اتفاق نخواهد افتاد.

در واقع مک‌کارتی میان افرادی که با شکنجه مخالفند و افرادی که شکنجه را به عنوان ابزاری برای جلوگیری از اقدامات تروریستی قابل قبول می‌دانند، یک خط موازی ایجاد می‌کند و می‌گوید که مردم از احتمال انفجار بمب ساعتی در هراسند و به همین دلیل انجام شکنجه و صرف بودجه دولتی هنگفت برای این کار غیرقابل اجتناب است، در واقع استدلال وی این است که باید از یک روش وخیم برای جلوگیری از یک واقعه وخیم‌تر استفاده شود. چنین استدلالی بسیار مفیدتر از استدلال‌های مبتنی بر واقعیت به نظر می‌آید. این در حالی است که چنین افرادی در حال انکار واقعیت هستند. در دوره دولت بوش حتی یک بمب ساعتی هم یافت و یا منفجر نشد، این چیزی نیست که برای فهمیدن آن نیازی به اطلاعات تاریخی داشته باشیم. تنها مروری بر اخبار آن دوران کافی است.

در جای جای مقاله مک‌کارتی تلاش برای تبرئه بوش از این مسئله و توجیه این شکنجه دیده می‌شود. وی در مقاله خود تلاش می‌کند شکنجه‌هایی چون غرق مصنوعی را (که به فرد احساس خفگی می‌دهد و حتی ممکن است به مرگ وی منجر شود) و همچنین شکنجه‌های روانی را دارای تفسیر قانونی جلوه دهد و ادعا می‌کند: روش غرق مصنوعی اجرا شده توسط سیا اگرچه برای افراد تحت این شکنجه بسیار ناراحت کننده بود، اما رنج بسیاری برای آنان ایجاد نکرد و دوره زمانی ایجاد ناراحتی و درد برای این افرادا بسیار کوتاه بود و حتی احتمال مرگ درباره آنان وجود نداشت.
این استدلال مک‌کارتی به دو دلیل قانع کننده نیست. نخست آنکه حتی اگر به زندانیان گفته شده بود که آنان بر اثر این شکنجه کشته نمی‌شوند، باز هم تضمینی برای اینکه آنان هراسی از مرگ بر اثر این شکنجه ندارند، وجود نداشت. خودتان را فرض کنید که توسط یک کشور خارجی بازداشت شده‌اید و به کشوری بسیار دوردست برده شده‌اید، چشمان و دستان شما بسته شده و مردانی نقابدار شما را به تخت می‌بندند و می‌گویند که قصد کشتن شما را ندارند و سپس بر روی صورت و بینی شما آب می‌ریزند. به طوری که احساس غرق شدن به شما دست می‌دهد. آیا در این حالت شما از اینکه بمیرید، نمی‌ترسید؟ قطعا خواهید ترسید، بنابراین این روش شکنجه باعث وحشت افراد می‌شود. 

دلیل دوم این است که مک‌کارتی مدعی است شکنجه غرق مصنوعی در دولت بوش در بازه زمانی بسیار کوتاه درباره افراد انجام می‌شد. این در حالی است که این ادعا فریب افکار عمومی است. مشخص است که شش هیچ فردی نمی‌تواند برای مدت طولانی وجود آب در درون خود را تحمل کند و فرد زنده بماند. در واقع چیزی که در مقاله مک‌کارتی مفقود است، این است که در سال 2002 ماموران سیا 83 بار از روش غرق مصنوعی علیه ابوزبیده و 183 بار علیه خالد شیخ محمد در سال 2003 استفاده کردند. شکی نیست که 183 بار در ماه تحت این شکنجه قرار گرفتن موجب بروز آسیب‌های طولانی مدت ذهنی برای فرد می‌شود. مک‌کارتی طوری در این مقاله درباره این مسئله توضیح می‌دهد که گویی انجام دادن هر چه بیشتر این کار انسانی‌تر است. 

مک‌کارتی بارها از اینکه شکنجه درباره افرادی مردم را به خطر می‌اندازند انجام شود، دفاع می‌کند. پس بهتر است در این‌باره مثالی زده شود. فرض کنیم که چین یک جاسوس یا سرباز آمریکایی را بازداشت می‌کند و دست و پای او را می‌بندد و او را به یک اتاق سرد بدون پتو می‌اندازد و سپس به او می‌گوید که قصد ندارد او را بکشد. سپس دهان او را می‌بندند و او را به یک میز می‌بندند و بر روی بینی او آب می‌ریزند و شش‌های او را پر از آب می‌کنند، به طوری که او احساس غرق شدن می‌کند و 183 بار این کار درباره او انجام می‌شود. آیا اگر چنین اقدامی پیش از ارتکاب این شکنجه توسط آمریکا، انجام می‌شد و مک‌کارتی این داستان را می‌شنید، درباره دیدگاه خود در زمینه شکنجه تردید نمی‌کرد؟

و یا فرض کنیم که آمریکا با یک کشور خارجی در جنگ است که آن کشور عضو کنوانسیون منع شکنجه است. یک سرباز آمریکایی توسط این کشور اسیر می‌شود و فرمانده ارتش آن کشور دستور شکنجه غرق مصنوعی این فرد را می‌دهد و در طول یک ماه این سرباز 183 بار تحت این شکنجه قرار می‌گیرد. آیا مک‌کارتی این نقض تعهدات کشور خارجی درباره ممنوعیت شکنجه را در نظر نمی‌گیرد و به آن اعتراض نمی‌کند؟ 

انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار