به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، همزمان با ماه محرم، باشگاه خبرنگاران جوان برنامهای گفت و گو محور با نام «تنهای تنها» را تدارک دیده است که در حدود ۳۰ دقیقه به زندگی افرادی میپردازد که کارشان به گونهای متفاوت با محرم گره خورده است.
برنامه «تنهای تنها» که در ایام محرم از سایت باشگاه خبرنگاران جوان تقدیم شما میشود، در یازدهمین قسمت برنامه خود میزبان حسین میرزایی و زهرا کاظمیان جهادگران سلامت است.
چه شد که تصمیم گرفتید پرستار بیماران کرونایی باشید؟
هر آدمی دوست دارد به همنوع و به مملکت خود کمک کند، من و همسرم تصمیم گرفتیم در حد توان خودمان کمکی کنیم. ابتدا به گروههای جهادی سر زدیم، اما قسمت نشد تا فعالیت خود را آغاز کنیم. در اواخر اسفند ماه گروههای جهادی که در بیمارستانها فعال شده بودند از ما دعوت کردند و ما هم فعالیت خود را در بیمارستان آغاز کردیم.
چه کسی پیشنهاد کمک به بیماران کرونایی را داد؟
پیشنهاد کار از سوی هر دوی ما بود، از ابتدا قصد فعالیت در بیمارستانها را نداشتیم و فقط میگفتیم خدمتی در گروههای جهادی انجام دهیم، اما کار در بیمارستان برای ما فراهم شد و ما هم توانستیم خدمتی کنیم.
از حس و حال و دلتنگیهای خود در کنار بیماران برایمان بگویید.
متاسفانه شرایط بیماری طوری بود که بیماران همراه نداشتند و تا روزها خانواده خود را نمیدیدند. ما نگاه پدر، مادر، خواهر و برادر به این بیماران داشتیم و به عنوان خانواده خودمان برایشان تلاش میکردیم. برای این عزیزان با رعایت دستورالعملهای بهداشتی پرچم حرم امام رضا (ع) , حرم حضرت معصومه (ع) و حرم امام حسین (ع) را میآوردند و گاهی مداحی برای بیماران روضه میخواند، همینها سبب میشد تا کادر پزشکی و بیماران روحیه بگیرند و حالشان دگرگون شود.
در غسالخانه کارها با روضه سیدالشهدا (ع) انجام میشد و تربتی داخل کفن قرار داده میشد. زیرا مراسم خاصی برایشان گرفته نمیشد و ما وظیفه خود میدانستیم تا حداقل کار را انجام دهیم.
بیماران در شرایط سختی هستند و از طرفی تنهایی هم آنها را اذیت میکند، برایتان پیش آمد که بیماری حرفی بزند و دلتان بشکند یا حال و هوای شما را عوض کند؟
در یکی از روزها در بیمارستان با شخصی میانسال که پدر شهید هم بودند، صحبت میکردم. ایشان میگفتند من و پسرم در جبهه بودیم، پسرم ۱۵ الی ۱۶ ساله بود. ایشان صحبت کردند و من گفتم به سن شما نمیخورد که پسری شهید در جبهه داشته باشید، ایشان گفتند بله پسر من نبود و من فقط این پسر را بزرگ کرده بودم و تازه میخواستم او را وارد زندگی خود کنم که شهید شد. ایشان گفتند من به پسرم بسیار وابسته بودم و زمانی که شما وارد شدید، حس کردم پسرم آمده است. برای من عجیب بود که چرا با یک شهید مقایسه میشوم، این پدر آنقدر لطف داشتند که کار ما را با کار شهدا و دفاع از وطن مقایسه میکرد.
برخی میگویند اینها بابت پول وشغل دولتی این کار را میکنند. میخواهم بپرسم برای چه این کار را انجام دادید؟
هر انسانی عزیزترین چیزهای خود را دوست دارد که یکی از آنها جان او است. به ما بسیار این حرفها زده شد که برای شغل این کار را میکنید. هیچ آدمی با عقل سلیم بابت پول یا منافع جان خود را به خطر نمیاندازد.
خانم کاظمیان حس و حالی که برای غسل یا تیمم یک میت کرونایی داشتید، چه بود؟
قبل از ورود به غسالخانه به کار خود فکر میکردم که نکند اتفاقی رخ دهد و آن جا چه طور جایی است؟ تاکنون تجربه این کار را نداشتم، ولی دوست داشتم آن را تجربه کنم. زمانی که داخل بخش شدم، همه این افکار از ذهنم پرید و احساس دو دلی من از بین رفت. در حین کار مدام از خدا کمک میخواستم. به این فکر میکردم که چطور یک بیماری که دیده نمیشود میتواند یک انسان را اذیت کند، من این را دیدم که ما در مقابل خداوند هیچ چیز نیستیم.
در برابر این تلاشها و مجاهدتها از خداوند چه میخواهید؟
از ابتدای زندگی و در زندگی مشترک این را میخواستیم که کاری کنیم که رضایت امام زمان (عج) را کسب کنیم. اگر امام زمان (عج) از ما راضی بود و روی خود را از ما برنگرداند برای ما کافی است.
در این مدت خودتان یا خانواده هایتان دچار بیماری شدید؟
من دو بار و همسرم یکبار بیمار و سپس خوب شدیم. نباید مریضی جلودار خدمت رسانی باشد.
در جایی گفته بودید دوست دارید به کربلا بروید. به این آرزو رسیدید؟
دو سه سال قبل کربلا رفته بودیم. ان شاءالله درب حرم سیدالشهدا (ع) به روی همه عاشقان باز شود و بتوانیم در اولین فرصت به زیارت برویم.
انتهای پیام/
خدا عزيزاتونو نگه داره
خدا قوت
انشالله این بیماری منحوس ریشه کن شود و آرامش به خانواده ها و جامعه اسلامی برگردد....
سلبریتی ها یاد بگیرند