"حسین کامل" پس از دادن اطلاعاتی از نیروگاههای اتمی، شیمیایی و میکروبی عراق به آمریکا، به قول صدام که گفته بود اگر برگردی تو و برادرت را عفو خواهم کرد، اطمینان میکند و همراه برادرش به عراق باز میگردد. بلافاصله پس از ورودشان به خاک عراق دختران صدام در رادیو و تلویزیون عراق اعلان کردند بهخاطر اینکه شوهرانشان به ملت عراق خیانت کردهاند از آنها طلاق گرفتهاند...
24 مرداد ساعت 10:30 صبح ناگهان تلویزیون عراق برنامه عادی خودش را قطع کرد و گفت: ای مردم توجه فرمائید! ساعت 11 صبح صدامحسین پیام مهمی برای شما دارد و این اطلاعیه چندینبار تکرار شد...
در حالیکه در خواب ناله میکردم توسط همسرم از خواب بیدار شدم. همسرم علت را جویا شد و من موضوع شما و خوابی را که دیده بودم برایش تعریف کردم. همسرم هم با شنیدن موضوع به من گفت: تو مرد نیستی و غیرت نداری!
مسئولان استخبارات متوجه شده بودند كه نگهبانها سر موقع در محل نگهباني حضور ندارند. هر روز يک بازرس از استخبارات ميآمد و نگهبانها را حاضر غايب ميكرد. حسن انصاري ارشد نگهبانها از وضع موجود عصباني بود ولی چارهای نداشت...
به من میگفت در این مدت شاید یک میلیون فشنگ و 100 هزار «آر- پی-چی » زدم ولی هیچ وقت ایرانیها را هدف نمیگرفتم تا بدین وسیله خودم هم کشته نشوم. چون با خدا عهد کرده بودم و خدا هم دعای من را مستجاب کرد...
بحث و مجادله بین من و او به جایی رسید که مرا با دست هل داد. چیزی نمانده بود به زمین بخورم. ناگهان به یاد سیلی زدن او به گوش "شهید جواد تندگویان" افتادم و پیش خودم گفتم احتمال دارد او بخواهد من را بزند، لذا پیشدستی کردم یقه او را گرفته و سیلی محکمی به صورتش نواختم...
ظهر روز 11 خرداد سال 1368 ناگهان از اخبار رادیو شنیدم که حال حضرت امام(ره) خوب نیست و ایشان را به بیمارستان منتقل کردهاند. خبر برایم بسیار سخت و نگران کننده بود. در این فکر بودم اگر خدای ناکرده امام رحلت کند انقلاب چه خواهد شد...
نمیدانم چگونه احساسم را با شنیدن صدای رادیو ایران برایتان بیان کنم. در واقع با ملت ایران تماس حاصل کردم. لحظات اول گریه میکردم. کمکم آرام شدم و گوش دادم که چه میگوید. یادم هست اولین چیزی را که شنیدم داستان شب رادیو بود. تا ساعت 12 که اخبار سراسری پخش میشد خیلی مانده بود...
مراسم دومین سالگرد شهادت سردار حسن تهرانی مقدم عصر امروز دوشنبه با حضور سران لشگری و کشوری در حسینیه فاطمه الزهرا (س) تهران برگزار شد، در این مراسم سردار "قاسم سلیمانی" فرمانده سپاه قدس نیز حضور داشت .
نگهبان ناگهان به اشتباه خود پی برد و گفت: به هرحال خوب فکر کن. زندگی و آیندهات را به خاطر رژیم ایران خراب نکن! من نفع و صلاح تو را میگویم. بقیهاش به خود تو مربوط است. هر وقت خواستی فقط اشاره کن...
اطراف اتاق را دقيقًا جست و جو کردم تا مبادا عراقيها دوربين مخفي کار گذاشته باشند. پردهها را کنار زدم و بيرون را نگاه کردم. ميلههاي محکمي جلوی آن کار گذاشته شده بود.
گزارشی از پرونده سیاه گروهکهای تروریستی علیه ایران، تشکیل "نیروی دریایی در سایه" توسط سپاه، ماجرای پخش خطبههای نماز جمعه تهران در زندان بعثیها و هدف قرار دادن بغداد به وسیله موشکهای ایران، برگزاری رزمایش "الیبیتالمقدس"، انتصاب جانشین وزیر دفاع، تأکید فرمانده معظم کل قوا بر آمادگی صددرصدی نیروهای مسلح، تکذیب حضور گردانهای ایرانی در سوریه و نفرت ملت ایران از آمریکا، مهمترین اخبار دفاعی - امنیتی باشگاه خبرنگاران در هفته گذشته بود.
منافقان آنچنان متحمل شکست شدند که بیشتر نیروهایشان کشته و اسیر شدند. صدام وقتی طمع این شکست را چشید فهمید که ایران نه در ضعف بلکه هنوز در اوج قدرت است؛ لذا راهی جز پذیرش قطعنامه نداشت.
نیروهای عراقی آنچنان غافلگیر شدند که تعدادی از فرماندهان ارتش عراق به اسارت درآمدند. با شنیدن این خبر موج شادی سرتاسر آسایشگاه را فراگرفت و بچهها روحیهای تازه گرفتند.
صدای انفجاری که دیشب شنیدید مربوط به موشکهای دوربرد ایران است که به ساختمان «بانک رافدین» بغداد اصابت کرده و آن را در هم کوبیده است. بچهها با شنیدن خبر از خوشحالی آرام و قرار نداشتند و زیر لب زمزمه میکردند: «موشک، جواب موشک».
یک روز خلبان سهیلی در حالی که روزنامه «بغداد آبزرور» را مطالعه میکرد به مقالهای برخورد که چگونگی تهیه الکتریسیته از پوست میوه را توضیح داده بود. برای شروع کار نیاز به یک ظرف خالی و مقداری سیم بود...
اگر رادیو را بدهی مسئله را یک جور خودم حل میکنم و گرنه از استخبارات میریزند و با دستگاه میگردند، بالاخره پیدا میکنند؛ آن وقت تو را میبرند انفرادی و بچهها را تنبیه میکنند.